آیا رفتار آشوبناک ترامپ در موضوع تعرفه‌ها بخشی از یک نقشه است؟

توماس رُپر، دنیس دوبروین ─

جهان در برابر رفتار به‌ظاهر آشفتۀ ترامپ در موضوع تعرفه‌های تجاری سردرگم است. اما یک روزنامه‌نگار روس، توضیحی بسیار روشن و قابل‌تأمل برای آن یافته است. بر اساس تحلیل او، ترامپ در این رفت‌وآمدهای ظاهراً بی‌منطق، در واقع از یک نقشۀ بسیار سنجیده پیروی می‌کند.

من (توماس رُپر) پیش‌تر نیز چندین مقاله از «دنیس دوبروین»، خبرنگار خبرگزاری دولتی روسیه (تاس) در بروکسل را ترجمه کرده‌ام؛ مقاله‌هایی که پیش‌بینی‌هایشان بعداً به‌طرزی دقیق به واقعیت پیوستند. دوبروین به دلیل شغل خود، اسناد و مدارک اتحادیه اروپا را با دقتی بالا مطالعه می‌کند و اغلب زودتر از دیگران به طرح‌هایی پی می‌برد که اجرای آن‌ها بعدها آشکار می‌شود.

این‌بار دوبروین مقاله‌ای نوشته درباره‌ رفتار به‌ظاهر غیرمنطقی ترامپ در زمینه‌ اعمال تعرفه‌های گمرکی و سپس تعلیق تقریباً فوری آن‌ها؛ و نتایجی که او از این رفتار می‌گیرد، برای من بسیار متقاعدکننده‌اند. به همین دلیل، مقاله‌ او را به زبان آلمانی ترجمه کرده‌ام.

ترجمه مقاله:

تب تعرفه نوید رکودی بزرگ را می‌دهد

دنیس دوبروین دربارۀ ارتباط میان تعرفه‌های ترامپ و مذاکرات اوکراین – و این‌که چرا هیچ‌کدام را نباید بیش از حد جدی گرفت

هیاهو و آشفتگی‌ای که پیرامون تعرفه‌های تجاری ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به‌راه افتاده – تعرفه‌هایی که دولت ابتدا وضع می‌کند و سپس بی‌مقدمه لغوشان می‌کند – کاملاً جدا از واقعیات به‌نظر می‌رسد و فاقد منطق آشکار است. واکنش‌ها به این سیاست‌ها هم طیفی گسترده داشته‌اند: از تشدید تقابل و رقابت تعرفه‌ای – آن‌گونه که چین پیشگام آن شد – گرفته تا مانورهای متقابل و جایگزین از سوی بروکسل، و حتی انکار کامل موضوع و فقدان هرگونه اقدام تلافی‌جویانه، چنان‌که کشورهای عضو آسه‌آن (ASEAN) پیش گرفتند.

رسانه‌های جهانی‌گرا – به‌ویژه در اروپا – ترامپ و تیمش را اغلب همچون دیوانگان خطرناک جلوه می‌دهند؛ کسانی که ظاهراً بدون کوچک‌ترین آگاهی، نظام تجارت جهانی را در برابر چشم جهانیان فرو می‌پاشانند.

اما در واقع، آن‌ها کاملاً می‌دانند چه می‌کنند. پرسش اصلی چیز دیگری ا‌ست: آیا ترامپ خواهد توانست نقشه‌هایش را عملی کند؟

با پوزش، اما این‌جا یک افشای زودهنگام (اسپویلر) در راه است: از همان آغاز ریاست جمهوری‌اش، ترامپ عملیات ویژۀ اقتصادی خاص خود را پیش می‌برد؛ عملیاتی که قرار است جایگاهی ممتاز را برای کشورش در نظم نوین «پسا‌جهانی‌گرایی» تضمین کند – درست همان‌طور که روسیه جایگاه خود را از طریق عملیات نظامی‌اش تثبیت می‌کند. در این میان، تعرفه‌ها نه هدفی در خود، بلکه ابزاری راهبردی‌اند. ترامپ آن‌ها را تنها به‌ظاهر بی‌قاعده و دلبخواهی اعمال و لغو می‌کند تا به هدف نهایی‌اش دست یابد: بازگرداندن تولید صنعتی به خاک آمریکا و احیای جایگاه این کشور به‌عنوان یک امپراتوری صنعتی جهانی.

عدم وضع تعرفه علیه روسیه، تنها ناشی از حجم اندک مبادلات دوجانبه نیست، بلکه در عین حال بازتاب‌دهندۀ علاقه‌ی واقعی واشنگتن به نوعی بهبود روابط با مسکو نیز هست. نخست، برای دشوار کردن روابط روسیه و چین و به تأخیر انداختن ایجاد جایگزینی برای دلار در پرداخت‌های بین‌المللی. دوم، برای آن‌که ایالات متحده بتواند خود را تا حدی از بحران اوکراین کنار بکشد – بحرانی که البته آمریکا به هیچ‌وجه قصد پایان‌دادن به آن را ندارد. هدف واشنگتن تنها این است که اروپا تا آن‌جا که ممکن است، هزینۀ این جنگ را از جیب خود بپردازد و شعلۀ آن را روشن نگه دارد.

اکنون به جزئیات می‌پردازیم.

رکود بزرگ

اقتصاد جهانی امروز به‌طرز فزاینده‌ای به وضعیت پیش از «رکود بزرگ» در ایالات متحده در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شباهت یافته است: بحرانی جدی در زمینهٔ مازاد تولید وجود دارد، در حالی‌که هم قدرت خرید مردم و هم توان مالی دولت‌ها به‌طور مداوم در حال کاهش است. در کنار این، حباب عظیم بدهی قرار دارد که حاصل مصرف افسارگسیختۀ اعتباری در سه دههٔ گذشته است؛ حبابی که حتی بحران شدید سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ نیز نتوانست آن را بترکاند.

در این میان، تشدید تقابل‌های نظامی، تنها بار بدهی را—چه بر دوش دولت‌ها و چه بر دوش مردم—سنگین‌تر می‌کند. احتمال ترکیدن این حباب در سال‌های پیش‌رو (یا حتی باد کردنِ عمدی آن از سوی بدهکاران اصلی تا مرز انفجار) بسیار بالاست. چنین انفجاری به افتی شدید و انفجاری در قدرت خرید مردم منجر خواهد شد و در عمل، به زوال و حتی ناپدید شدن طبقهٔ متوسط خواهد انجامید—دست‌کم در کشورهایی که می‌کوشند همچنان بخشی از نظم جهانی باقی بمانند.

به بیان دیگر: نظام جهانی در آستانهٔ رکودی شدید قرار گرفته، و جنگ‌های تجاری کنونی آمریکا تلاشی است برای تثبیت موقعیت این کشور، پیش از آن‌که این رکود فراگیر آغاز شود.

پایان جهان جهانی‌شده

واقعیت آن است که جهان جهانی‌شده به پایان خود نزدیک شده است. برخی از چهره‌های رسمی و بلندپایهٔ سیاسی نیز صراحتاً به این مسئله اذعان کرده‌اند؛ از جمله «اورسولا فون‌درلاین»، رئیس کمیسیون اروپا، و «کیِر استارمر»، نخست‌وزیر بریتانیا.

این پایان، دگرگونی‌هایی را در تمام عرصه‌ها به‌همراه خواهد داشت یا دست‌کم از آن‌ها ناشی خواهد شد—از روابط بین‌المللی گرفته تا شکل تخصصی‌شدن اقتصاد کشورها در چارچوب تقسیم‌کار جهانی (البته اگر اساساً مفهومی به نام «تقسیم‌کار جهانی» در آینده باقی بماند). در نتیجه، کشورها و بلوک‌های سیاسی با ضرورتی فزاینده برای بازنگری در الگوهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود مواجه‌اند. برخی از آن‌ها این روند گذار را زودتر و بر پایهٔ شرایط و منافع خود آغاز خواهند کرد، در حالی‌که دیگران کشان‌کشان و بی‌رمق—در حقیقت، بیش‌تر مُرده تا زنده—پا به این جهان نو خواهند گذاشت.

الگوی روسیه

روسیه نخستین کشوری بود که خروجی دردناک از نظم جهانیِ زادۀ نخستین موج جهانی‌سازی را آغاز کرد – نظمی که زیر سلطۀ آمریکا شکل گرفته بود. این‌که این گسست تا چه حد آگاهانه و عامدانه بوده، تا سال‌ها موضوع جدل میان کارشناسان و تاریخ‌نگاران خواهد ماند

با این‌حال، آنچه قطعی و انکارناپذیر است، خودِ این واقعیت است: روسیه، با «کمک» فعالانهٔ غرب در قالب تحریم‌ها، نخستین کشوری بود که عملاً از نظم جهانیِ غرب‌محورِ مبتنی بر نخستین موج جهانی‌سازی خارج شد و با این اقدام، اثبات کرد که چنین خروجی ممکن است. در واقع، روسیه با این حرکت، حکم نهایی و مرگبار این نظم را امضا کرد.

در سال ۲۰۲۲، در بروکسل و واشنگتن روایت‌هایی بسیار رایج بود که می‌گفتند روسیه در «سمت اشتباه تاریخ» ایستاده است. البته، مسئلهٔ «درست یا نادرست بودن» در اینجا بیشتر جنبه‌ای فلسفی دارد، اما نخبگان غربی دست‌کم از یک جهت بر حق بودند: روسیه واقعاً در سمت دیگری از تاریخ قرار گرفت—آن‌هم در سمت آینده.

ترامپ این الگوی روسی را به‌خوبی درک کرده است. بخش مهمی از احترام و همدلی‌ای که او نسبت به روسیه دارد—و بابت آن در غرب مورد انتقاد قرار می‌گیرد—از همین شناخت سرچشمه می‌گیرد.

البته، کارشناسان روسی نباید زیادی به این همدلی دل ببندند؛ چرا که در سیاست، و به‌ویژه در بازتوزیع قدرت جهانی، همدلی‌های شخصی هیچ معنای خاصی ندارند. ترامپ از الگوی روسیه الهام خواهد گرفت—و از آن در هر فرصتی که به دست آورد، حتی علیه خودِ روسیه نیز استفاده خواهد کرد. در واقع، او هم‌اکنون نیز تلاش‌هایی در این مسیر آغاز کرده است. جزئیات بیشتر در ادامه خواهد آمد.

نتیجه‌گیری ترامپ

ترامپ از تجربهٔ عملیات نظامی روسیه و جدایی این کشور از سازوکارهای «جهانی‌ سازی» تحت رهبری آمریکا چه نتیجه‌ای گرفت؟

پاسخ ساده است: روسیه تا حد زیادی خود را از مهار نظام کنونی جهان رها کرد—و نه تنها زنده ماند، بلکه حتی قدرتمندتر نیز شد. این امر اثبات کرد که نظام کنترل جهانی مبتنی بر اصول «جهانی‌سازی»، در عمل ناتوان و ناکارآمد است.

در چنین شرایطی، ایالات متحده تنها دو گزینه پیش رو دارد: یا تلاش کند آنچه از نظم جهانی باقی مانده را همچنان زیر سلطهٔ خود نگه دارد و همراه با آن فروبپاشد؛ یا اینکه از نفوذ عظیم خود بر اقتصاد و سیاست جهانی بهره گیرد تا بیشترین منافع اقتصادی ممکن را کسب کرده و با بهترین شرایط وارد جهان «پساجهانی‌سازی» شود.

بر خلاف حزب دموکرات آمریکا که باور داشت یا هنوز هم گمان می‌کند می‌توان نظم سابق جهانی‌سازی را با وصله‌پینه‌هایی از نو سرِپا نگه داشت، ترامپ راه دوم را برگزید: غارت دوبارهٔ کل جهان—حتی نزدیک‌ترین متحدان ایالات متحده—به‌منظور بازسازی قدرت اقتصادی این کشور در درون مرزهایش؛ آن هم از طریق احیای صنعت، که زیربنای گسترش توان نظامی واشنگتن محسوب می‌شود. آن‌گاه می توان در شرایطی تازه و با دست بالا،  مجدداً بر سر هژمونی جهانی وارد بازی شد.

چند کلمه درباره تعرفه‌ها

تعرفه‌های گمرکی آمریکا یکی از ابزارهای اصلی این غارت جهانی‌اند. ترامپ در این زمینه نیز با سبک خاص تجاری‌اش عمل می‌کند: بی‌پرده، گستاخ و تهدیدآمیز، به‌ویژه در آغاز مذاکرات. جالب آن‌که او حتی در دورهٔ اول ریاست‌جمهوری‌اش نیز تلاش کرد جنگ تعرفه‌ای بزرگی به راه اندازد.

در اجلاس ناتو سال ۲۰۱۶، او عملاً متحدانش را شوکه کرد؛ آن‌گاه که گفت نه تنها باید ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی‌شان را صرف «دفاع» کنند—که در آن زمان فقط ۵ کشور از ۳۰ عضو ناتو به این عدد رسیده بودند—بلکه باید این رقم را به ۴ درصد برسانند. این اظهارات، شش سال پیش از آغاز عملیات نظامی روسیه بود. با این حال، آن زمان رقبای داخلی‌اش در آمریکا توانستند او را آرام کنند.

مشکل تعرفه‌ها این است که اگر جنگ تجاری بالا بگیرد، هر دو طرف دچار زیان‌های سنگینی می‌شوند. واکنش متقابل، به تعرفه‌های جدید و دورهای بعدی اقدام و واکنش منجر می‌شود. نمونهٔ تاریخی آن، رکود بزرگ سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ است؛ تا آنکه فرانکلین روزولت با اتخاذ سیاست «نیو دیل» اقتصاد آمریکا را از سقوط نجات داد. بخشی از این برنامه، تمرکز ذخایر طلای جهانی در آمریکا بود—پایه‌های الگوی مالی جهانی مبتنی بر دلار، عملاً یک دهه پیش از توافق برتون وودز ریخته شد.

ترامپ این تاریخ را خوب می‌داند. از همین‌رو، بعید نیست اعلامیهٔ تعرفه‌های فراگیر او، صرفاً یک تهدید حساب‌شده باشد—برای آنکه کشورهای تحت نفوذش خود صف بکشند و به تعبیر طعنه‌آمیز نویسنده، «در مقابل رئیس‌جمهور آمریکا تعظیم کنند»، و باج اقتصادی لازم را بپردازند؛ باجی که واشنگتن از راهی دیگر نمی‌توانست به دست آورد. و در اصل، نوعی غارت است.

اتحادیه اروپا

در رابطه با اتحادیه اروپا و اعلام متقابل توقف ۹۰ روزهٔ تعرفه‌ها، ترامپ از یک‌سو امتیازهایی از بروکسل می‌گیرد—به‌ویژه در زمینهٔ گسترش واردات محصولات انرژی و کشاورزی آمریکا—و از سوی دیگر، تلاش می‌کند تا از گرم‌تر شدن روابط تجاری بین اتحادیه اروپا و چین جلوگیری کند. زیرا کمیسیون اروپا در هفتهٔ گذشته تماس‌های خود با پکن را به‌طور محسوسی افزایش داده است. بروکسل می‌کوشد به توافقاتی با چین برسد، از جمله دربارهٔ پایان دادن به مناقشهٔ شدید بر سر تعرفه‌های اتحادیه اروپا بر خودروهای برقی چینی. در مقابل، از چین می‌خواهد که به سرمایه‌گذاران اروپایی اجازه دهد سودهای انباشتهٔ خود را به‌صورت گسترده از کشور خارج کنند. در چنین شرایطی، تهدید تعرفه‌های سنگین آمریکا می‌تواند این مذاکرات را به نتایجی ملموس برساند.

در این‌جا هم، آمریکا با کاهش فشار بر اروپا، عملاً از همان تجربه‌ای استفاده می‌کند که در مورد روسیه اندوخته بود—زمانی که سیاست‌های واشنگتن و بروکسل پس از آغاز عملیات نظامی، خود باعث نزدیکی چشمگیر پکن و مسکو شدند. ترامپ بیش از هر چیز از شکل‌گیری یک همگرایی راهبردی میان بروکسل و پکن واهمه دارد؛ از این رو، به اتحادیه اروپا فوراً مشوق‌هایی اعطا می‌شود. 

با این حال، ایالات متحده تمام تعرفه‌های خود علیه اروپا را تعلیق نکرده است. تعرفه‌های ۱۰ درصدی بر فولاد، آلومینیوم و خودروهای تولید اروپا همچنان پابرجاست و این ابزار در مذاکرات آینده میان واشنگتن و بروکسل برگ برندهٔ اصلی ترامپ خواهد بود.

در برابر چین

وضعیت در روابط میان ایالات متحده و چین کاملاً متفاوت است.آمریکا چین را رقیب اصلی خود می‌داند. و این هیچ اغراقی نیست اگر گفته شود که تمام سیاست خارجی ترامپ—از جمله ماجرای تعرفه‌ها و امتیازاتی که کشورهای دیگر برای امتناع از پذیرش این تعرفه‌ها دریافت می‌کنند—در راستای مهار رشد اقتصادی و نفوذ فزایندهٔ چین طراحی شده است.

با این‌حال، رئیس‌جمهور آمریکا ناچار است در این زمینه با نهایت احتیاط عمل کند. زیرا چین و آمریکا همچنان به‌شدت به یکدیگر وابسته‌اند. بازار ایالات متحده مهم‌ترین مقصد صادرات کالاهای چینی است، در حالی‌که خودِ آمریکا برای تأمین بخش عظیمی از قطعات مورد استفاده در صنایع خود—به‌ویژه در حوزهٔ الکترونیک—به چین وابسته است. این وابستگی شامل شرکت‌های عظیم آمریکایی می‌شود که خطوط تولید خود را به چین منتقل کرده‌اند؛ از جمله شرکت اپل.

البته این انتقال تولیدات، در چارچوب مدل قدیمی جهانی‌سازی صورت گرفت—مدلی که در آن، چین نقش «کارخانه بدون حق اعتصاب» جهان را ایفا می‌کرد. اما آن دوران به‌پایان رسیده است و اکنون جنگ تجاری با چین، پیش از هر چیز ضربه‌ای است به شرکت‌های آمریکایی و غربی که هدف آن، وادار کردن آن‌ها به بازگرداندن تولیدات‌شان به خاک ایالات متحده است.

در برابر روسیه

نباید فریب این تصور را خورد که چون ترامپ هیچ تعرفه‌ای علیه روسیه اعمال نمی‌کند، پس نسبت به آن نرمش به خرج می‌دهد: حجم رسمی مبادلات تجاری میان ایالات متحده و روسیه در سال ۲۰۲۴ تنها به حدود ۵/۳ میلیارد دلار برآورد شده است—رقمی بسیار ناچیز. افزون بر این، واردات آمریکا از روسیه تنها به منابعی محدود می‌شود که به‌شدت به آن‌ها نیاز دارد: کودهای شیمیایی، سوخت‌های هسته‌ای، و برخی عناصر نادر خاکی. در نتیجه، چیزی باقی نمی‌ماند که بتوان آن را مشمول تعرفه کرد.

با این حال، در سیاست اقتصادی واشنگتن یک جهت‌گیری اساسی وجود دارد که آشکارا با منافع روسیه در تضاد است: تلاش‌ها برای جلوگیری از ایجاد یک سامانۀ پرداخت‌های بین‌المللی جایگزین دلار.

سامانه‌ دلاری همچنان اصلی‌ترین برگ برندهٔ ایالات متحده در صحنه‌ جهانی است. ترامپ هر کاری خواهد کرد تا این سامانه را تا حد امکان حفظ کند—و در صورت فروپاشی آن نیز، بیشترین سود را برای آمریکا از دل آن بیرون بکشد. دست‌کم یک پیامد مستقیم فروپاشی این سامانه، حذف کامل بدهی‌های خارجی ایالات متحده خواهد بود—و بر پایه همین منطق، باید این بدهی‌ها پیش از فروپاشی تا حد ممکن افزایش یابند.

به هر روی، واشنگتن به نوعی «عادی‌سازی» روابط با روسیه نیاز دارد، یا دست‌کم باید چنین وانمود کند. به‌ویژه در تلاش‌هایش برای تضعیف پیوندهای استراتژیک روسیه و چین و برای کند کردن روند ایجاد یک سامانهٔ مالی جهانیِ جایگزین دلار.

مذاکرات پیرامون اوکراین

تفسیرهای غیرمنطقی‌ای در رابطه با تحریم‌های تعرفه‌ای ترامپ وجود دارد که گاهی اوقات این تحریم‌ها را با تلاش‌های متحدان غربی برای کاهش روند مذاکرات پیرامون اوکراین مرتبط می‌سازند. این دیدگاه معتقد است که تعرفه‌ها به‌عنوان مجازاتی برای غربی‌ها اعمال می‌شود.

در مورد تعرفه‌ها، همانطور که پیش‌تر گفته شد، تحلیل‌های کافی ارائه گردید.

اما در خصوص اوکراین، باید دوباره نکات قبلی را یادآوری کرد: ترامپ به هیچ‌وجه به صلح در اوکراین نیازی ندارد. ترامپ در واقع نیازمند یک درگیری نظامی فعال در آنجا است، یا حداقل باید به‌گونه‌ای عمل کند که بی‌ثباتی در این کشور به اوج خود برسد، بدون آن‌که لزوماً ایالات متحده مستقیماً در آن درگیری دخالت کند. واشنگتن به‌شدت به یک کانون بحران در اروپا نیاز دارد که بتواند هم علیه روسیه و هم علیه اتحادیه اروپا فشار وارد کند، و در عین حال روند توسعه کل اروپا را کُند کند.

یک درگیری در اوکراین که در آن طرفین به‌طور نسبی هم‌سطح باشند، روسیه و اتحادیه اروپا را درگیر  خواهد کرد و این دو را به‌عنوان رقبای آمریکا در مبارزه برای تصاحب جایگاه در دنیای جدید ضعیف خواهد کرد.

بنابراین، واشنگتن در گفتمان کنونی پیرامون آتش‌بس،  دو هدف اصلی را دنبال می کند:

نخست، کوشش برای خروج از این درگیری.

دوم، از آنجایی که اروپا قادر به حل بحران به‌تنهایی نیست، بهتر است که این بحران کند شود تا زمانی برای تکمیل روند نظامی‌سازی تمامی اروپا فراهم شود، و واشنگتن نظاره‌گر تلاش‌های اروپا برای آماده شدن در برابر جنگ با روسیه تا سال ۲۰۳۰ ، در کنار خواهد ماند.

منبع: آنتی اشپیگل، ۱۵ آوریل ۲۰۲۵

ترجمه: بابک دریایی                                                                                                             

https://anti-spiegel.ru/2025/ist-trumps-chaotisches-verhalten-bei-den-zoellen-teil-eines-plans/

One Comment to “آیا رفتار آشوبناک ترامپ در موضوع تعرفه‌ها بخشی از یک نقشه است؟”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *