اول ماه مه، تنها یک روز در گاهشمار نیست؛ پژواک قرنها رنج و مقاومت انسانهاییست که با دستان پینهبسته خشت بر خشت تمدن بشری را بنا نهادهاند، اما سهمشان جز زنجیر، فراموشی و ستم نبوده است. از همان روز نخست که جوامع انسانی به دو پارۀ کار و سرمایه، رنج و بهرهکشی، زحمت و زور تقسیم شد، تاریخ به نفع اقلیتِ غارتگر نوشته شد و ثروتهایی که بهدست اکثریتی خاموش خلق شده بود، بهنام اقلیتِ مسلط مصادره شد.
نظام سرمایهداری، با تکامل خود، این سنت غارت و استثمار را به شکلی فراگیر و جهانی درآورد؛ از قلب اروپا تا حاشیهنشینترین مناطق جنوب جهانی، کارگر همچنان قربانی نظم نابرابر و ناعادلانهایست که در آن، نیروی کار چون سوختی خاموش به مصرف میرسد. روز جهانی کارگر، نه فقط یادمانی برای گرامیداشت، بلکه فریادیست علیه فراموشی؛ قیامیست علیه این فراموشی تاریخی که جهان مدرن را بر دوش رنج زحمتکشان بنا کرده و سپس با وقاحتی مزورانه، آن را به نام سرمایهداران سند زده است.
اما این حقیقت تنها متعلق به آنسوی مرزها نیست. تجربه تلخ ما در ایران نیز گواهی بر تداوم همان نظم وارونه است. انقلاب ۵۷، گرچه با شعار عدالت و رهایی از سلطۀ سرمایهداری به میدان آمد، اما در عمل از تهاجم نظم سرمایهسالار مصون نماند. از نخستین روزهای پس از پایان جنگ تحمیلی، سیاستهای اقتصادیای به اجرا درآمد که ریشه در نسخههای نئولیبرالی داشت: خصوصیسازی افسارگسیخته، مقرراتزدایی، کاهش حمایتهای اجتماعی، تضعیف پول ملی و واگذاری سرنوشت زندگی میلیونها نفر به سوداگران و رانتخواران.
دولتها یکی پس از دیگری، با شدت و ضعف متفاوت، این نسخههای نابرابر را اجرا کردند. نتیجه؟ فروپاشی امنیت شغلی، فقر فزاینده، موقتیسازی گستردۀ نیروی کار، سرکوب دستمزدها و تبدیل انسانِ کارگر به کالایی مصرفشدنی در بازار بیرحم سود. و بدتر آنکه، طراحان و مجریان این سیاستها، در محاسبههای جناحی و گروهی خویش غرق شدند و مفهوم «امر ملی» را به فراموشی سپردند.
سرکوب مزدی، یک اقدام صرفاً اقتصادی نیست؛ این روند، اگر ادامه یابد، به تهدیدی امنیتی بدل خواهد شد. در جهانی که نشانههای خیزش علیه نظم فرتوت سرمایهداری بیش از پیش به چشم میخورد؛ در زمانهای که حتی کشورهای متروپل نیز در گرداب نسخههای ویرانگر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی گرفتار آمدهاند؛ و در عصری که غزۀ داغدار، چهرۀ عریان و شیطانی این تمدن دروغین غربی را بر همگان آشکار کرده است، جمهوری اسلامی ایران همچنان بر طبل ناسازهای اقتصادی میکوبد که نه به آینده بلکه به گذشته مینگرد.
با این همه، در دل این تاریکی، بارقههایی از امید، خلاقیت و ایستادگی دیده میشود. طبقۀ کارگر ایران، در برابر یورش تمامعیار سرمایه، دست به بازآرایی خود زده است. از اهواز و هفتتپه تا اراک و پارس جنوبی، کارگران با اتکا به تجربه، عقلانیت، و اتحاد، مقاومتهایی سازمانیافته و تاریخی را رقم زدهاند.
کارگران گروه ملی فولاد اهواز، مجتمع نیشکر هفتتپه و هپکو اراک، پیشتازان این خیزش آگاهانهاند؛ کارگرانی که در نهایت متانت و به دور از توهمات رمانتیک یا هیجانات بیثمر، با زبان عدالت و عقلانیت، خصوصیسازی را به چالش کشیدند و در مواردی، آن را عقب راندند. این پیروزیها تنها در لغو واگذاریها خلاصه نمیشود؛ بلکه مهمتر از آن، پذیرش دوفاکتوی حق تشکلیابی و اعتراض از سوی بخشی از ساختار قدرت بود.
پارس جنوبی نیز صحنۀ دیگریست از این پویایی درونی طبقه کارگر. کارگرانی که با هوشیاری، خواستهای خود را صورتبندی کردند، ارتباطشان را با جامعه تقویت نمودند و در قامت نیرویی موثر و قانونمدار به میدان آمدند. پویشهای سراسری مطالبهگری، چون مطالبۀ حداقل دستمزد ۱۵ میلیون تومانی یا افزایش ۷۰ درصدی حقوق، نمونههای روشنی از توان سازماندهی نوین این طبقهاند.
جنبش کارگری امروز ایران ویژگیهایی یگانه دارد: این جنبش قانونگراست، واقعگراست، ریشه در درون کشور دارد، و از ماجراجوییهای بیرونی و وابستگی به نیروهای بیگانه پرهیز میکند. این جنبش زادۀ تجربۀ عینی و رنج روزمره است، نه ساختۀ اتاق فکرها یا توهمات آرمانی. این جنبش زبان، ادبیات، و گفتمان خودش را دارد، گفتمانی که به انقلاب اسلامی نزدیکتر است. برخی ممکن است آن را سادهانگارانه یا حکومتی بنامند، چرا که زبان و ادبیاتش با زبان و ادبیات انقلاب اسلامی هم پوشانی دارد، اما این تحلیلها، گواهی بر ناآشنایی با واقعیت میدانی کارگر ایرانیست. این جنبش اصیل است؛ چرا که از دل نبرد واقعی و بیواسطه با مناسبات ناعادلانه سر برآورده و هستیاش را خود آفریده است.
پیکار بیامان میان کار و سرمایه، میان انسانِ کارگر و سوداگران بیدرد، همچنان ادامه دارد؛ در ایران و در سراسر جهان. این مبارزه تا تحقق استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی خاموش نخواهد شد.
بسیار عالی وجامع بود به دور از هیجانات چپگرایانه و واقع بین بود.
منطور اینکه شعاری نبود.این ادبیات کارگری ست ،متین!