رسانه‌های غربی افکار عمومی را برای پذیرش شکست در اوکراین آماده می‌کنند

نویسنده: تد اسنایدر ــ

در ۲۹ مارس، روزنامه نیویورک‌تایمز مقاله‌ای منتشر کرد که «افشا می‌کرد آمریکا بسیار بیش‌تر و عمیق‌تر از آن‌چه پیش‌تر تصور می‌شد، در جنگ اوکراین درگیر شده است». فرضیۀ نانوشتۀ مقاله این بود که ایالات متحده هر آن‌چه در توان داشته برای پیروزی اوکراین انجام داده است. اما اوکراین به آن‌ها اعتماد نکرده و گوش نسپرده است. اکنون جنگ از دست رفته، و چاره‌ای جز مذاکره باقی نمانده است. این مقاله نخستین تلاش عمده برای آماده‌سازی افکار عمومی جهت پذیرش شکست در اوکراین بود.

کمتر از دو هفته بعد، روزنامۀ بریتانیایی ساندی‌تایمز نسخه‌ی انگلیسی این روایت را منتشر کرد و بدین‌ترتیب، الگوی آماده‌سازی ذهنی افکار عمومی برای پذیرش شکست ادامه یافت.

هرچند نسخۀ بریتانیایی نیز مانند همتای آمریکایی‌اش سرشار از دستاوردهای شجاعانۀ بریتانیاست، اما مضمون اصلی و نانوشتۀ آن این است که اگر آمریکا هر آن‌چه لازم بود برای پیروزی در اوکراین انجام داده، بریتانیا نیز همه‌ آن‌چه لازم بود برای ممکن ساختن اقدامات آمریکا فراهم کرده است.

در مقالۀ نیویورک‌تایمز، از بریتانیا بابت مدیریت «مرکز ثقل تدارکاتی» تمجید شده بود. اما مقالۀ بریتانیایی ادعا می‌کند آن‌ها کارهای به مراتب بیش‌تری کرده‌اند. مقاله با همان لحن نمایشی نسخۀ آمریکایی آغاز می‌شود: «دامنۀ مشارکت و نفوذ بریتانیا ـــ سفرهای اضطراری به کی‌یف، کمک به طراحی نقشه‌های جنگی و گردآوری اطلاعات حیاتی دربارۀ روس‌ها ـــ تا امروز کم‌وبیش پنهان مانده بود.»

ساندی‌تایمز سه نقش کلیدی برای بریتانیا در جنگ قائل است. نخست آن‌که بریتانیا پیش‌قراول عملیات بوده و نخستین کشوری است که از بسیاری خطوط قرمز عبور کرده است. بریتانیا «نقشی پیشرو در تأمین تسلیحاتی اوکراین در روزهای آغازین جنگ ایفا کرد». بن والاس، وزیر دفاع بریتانیا، از سوی اوکراینی‌ها با محبت «مردی که کی‌یف را نجات داد» نامیده شده بود. بعدها نیز، بریتانیا نخستین کشوری بود که موشک‌های کروز دوربرد استورم شَدو را در اختیار اوکراین گذاشت تا شانس پیروزی‌اش را افزایش دهد. موشک‌های ضدزره، تانک‌ها، موشک‌های دوربرد – همۀ این‌ها در اولین فرصت، به لطف بن والاس و بریتانیا در اختیار اوکراین قرار گرفتند.

اما نقش بریتانیا تنها به تأمین تسلیحات محدود نبود؛ این کشور نخستین کشوری بود که « با چکمه پا بر زمین اوکراین گذاشت». تایمز با نثری پر آب‌وتاب مدعی است بریتانیا «جسارت آن را داشت که زمانی که هیچ‌کس دیگر چنین نمی‌کرد، نیروهایش را در خاک اوکراین مستقر کند». طبق گزارش تایمز، بریتانیا از همان آغاز نیروهایی در خاک اوکراین داشته است. لندن در مراحل اولیه «چند ده سرباز بریتانیایی را» به کی‌یف اعزام کرد تا به نیروهای تازه‌وارد و بازگشته آموزش کار با موشک‌های ضدزره NLAW بدهند؛ موشک‌هایی که از سوی بریتانیا در فوریۀ ۲۰۲۲، هم‌زمان با آغاز تهاجم روسیه، ارسال شده بودند. بعدها نیز نیروهایی را به صورت «محرمانه» اعزام کردند تا هواپیماهای اوکراینی را به این موشک‌های دوربرد مجهز کرده و به نیروها آموزش دهند که چگونه از آن‌ها استفاده کنند.

در حالی که فرماندهان نظامی آمریکا تنها «در موارد نادری» به اوکراین سفر می‌کردند، فرماندهان نظامی بریتانیا «این آزادی را داشتند که هر زمان لازم باشد، سفر کنند».

دومین نقش کلیدی‌ای که بریتانیا برای خود قائل است، رهبری عملیات است. روزنامه ساندی تایمز گزارش می‌دهد که «در پشت درهای بسته»، اوکراینی‌ها فرماندهان نظامی بریتانیا را «مغزهای» ائتلاف ضدپوتین می‌نامند. آن‌ها در طراحی نقشه‌های جنگی و گردآوری اطلاعات حیاتی درباره روس‌ها نقش داشتند.

ساندی تایمز همچنین به برخی مضامین آشنا از مقالۀ نیویورک تایمز نیز اشاره می‌کند، از جمله خطر شناخته‌شدۀ جنگ هسته‌ای و ناتوانی دولت و فرماندهی نظامی اوکراین که در نهایت به شکست انجامیده است. در مقاله آمده: «نوعی نگرانی وجود داشت» مبنی بر اینکه تحویل تسلیحات سنگین‌تر به اوکراین ممکن است تنش‌ها با روسیه را تشدید کند. روس‌ها نیز «با سلاح هسته‌ای رجزخوانی کردند».

از مقاله درمی‌یابیم که ایالات متحده و بریتانیا عملیات ضدحملۀ اوکراین را با دقت برنامه‌ریزی کرده بودند، اما رئیس‌جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، و فرمانده نیروهای زمینی، ژنرال اولکساندر سیرسکی، «دیدگاه‌هایی متفاوت» داشتند. برای تأکید دوباره بر این فرضیه که آمریکا و بریتانیا هر آن‌چه در توان داشته‌اند انجام داده‌اند و شکست، ناشی از عملکرد رهبری سیاسی و نظامی اوکراین است، تایمز خاطرنشان می‌کند که ایالات متحده «ناامید» و «بی‌صبر» شده بود.

اگرچه تایمز وقت کمتری صرف این بخش‌ها می‌کند، اما به یکی از بدبینانه‌ترین جنبه‌های گزارش نیویورک تایمز نیز اشاره دارد. نیویورک تایمز گزارش داده بود که یکی از ارزش‌های جنگ در اوکراین این بود که این جنگ «آزمایشی بزرگ در حوزۀ رزم» بود؛ آزمایشی که نه تنها به اوکراینی‌ها کمک کرد، بلکه برای آمریکایی‌ها نیز درسی برای جنگ‌های آینده به همراه داشت. در حالی که «اوکراینی‌ها می‌جنگیدند و می‌مردند»، آمریکا تجهیزات و تاکتیک‌هایش را آزمود و تجربیاتش را به اشتراک گذاشت. ساندی تایمز نیز با لحنی مشابه و نگاهی بدبینانه می‌نویسد: «اوکراین بهای سنگینی برای دفاع از خود پرداخت، اما این جنگ چشم‌اندازی ارزشمند از جنگ مدرن در اختیار ما گذاشت». بریتانیایی‌ها «درس‌هایی را که در بهار و تابستان ۲۰۲۳ آموخته‌اند، به ارتش خود منتقل خواهند کرد تا آن را به نیرویی مرگبارتر و چابک‌تر تبدیل کنند».

سومین و مهم‌ترین نقشی که تایمز برای بریتانیا قائل است، نقش واسطه میان آمریکا و اوکراین است؛ نقشی که اتحاد این دو را حفظ کرد و تلاش‌های جنگی را ممکن ساخت. تایمز می‌نویسد: «در حالی که آمریکایی‌ها خامۀ تسلیحات و داده‌های دقیق برای استفاده مؤثر از آن‌ها را در اختیار اوکراین قرار می‌دادند، این فرماندهان نظامی بریتانیا بودند که در چارچوب عملیات “عقرب” (Scorpius) روابط پرتنش میان واشنگتن و کی‌یف را در کنار هم نگاه داشتند». در حالی که دولت بایدن «همچنان جبهه‌ای بی‌نقص و متحد با متحدان اوکراینی خود به نمایش می‌گذاشت… در پشت صحنه، تنش‌ها ماه‌ها بود که افزایش یافته بود و در اوایل تابستان ۲۰۲۳ به نقطه‌ای رسیده بود که بیم آن می‌رفت از کنترل خارج شود».

در نقطه‌ای که «روابط میان اوکراینی‌ها و آمریکایی‌ها به پایین‌ترین سطح خود رسیده بود»، دریاسالار بریتانیایی، سر تونی راداکین، «تعطیلاتی را که مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی کرده بود» نیمه‌کاره رها کرد و به والاس گفت که اوضاع «بیش از حد آشفته شده» و باید «به اوکراین سفر کند تا میان دو طرف میانجی‌گری کند». راداکین «با زالوژنی دیدار کرد، به سخنان اوکراینی‌ها گوش داد و کوشید دیدگاه آنان را برای آمریکایی‌ها توضیح دهد».

میانجی‌گری بریتانیا موفقیت‌آمیز بود. «دیپلماسی او دو طرف را دوباره به هم نزدیک کرد و در اواسط اوت، راداکین، زالوژنی، و [فرمانده ارتش ایالات متحده در اروپا و آفریقا] کاوولی، به‌طور حضوری در مرز لهستان و اوکراین دیدار کردند». در گفت‌وگویی پنج‌ساعته، طرح‌هایی برای ضدحمله، و نیز برنامه‌هایی برای زمستان و سال آینده تنظیم شد. این نشانه‌ای بود که نشان می‌داد آمریکایی‌ها قصد ندارند به این زودی‌ها عقب‌نشینی کنند. بار دیگر، بریتانیا شراکت را نجات داد و آمریکا را در جنگ نگاه داشت. این یکی از وظایف همیشگی راداکین بود: «او کسی بود که آمریکا را در این جبهه نگه داشت و باعث شد دولت بایدن همچنان به حمایت از اوکراین متعهد بماند».

بریتانیا هر کاری که می‌توانست برای پیروزی اوکراین در جنگ انجام داد. حمایت آن «تزلزل‌ناپذیر» بود. این کشور پیشتاز ارسال تسلیحات و موشک‌های دوربرد بود و نیروهای زمینی به منطقه اعزام کرد، «در حالی که دیگران چنین نکردند». بریتانیا «مغز متفکر» ائتلاف بود و «اطلاعات حیاتی اطلاعاتی را روی میز گذاشت». اما «از همه مهم‌تر»، به گفتۀ ساندی تایمز، این بریتانیا بود که «میانجی‌گری حیاتی‌ای فراهم کرد که روابط میان آمریکا و اوکراین را حفظ کرد، آمریکا را درگیر جنگ و تلاش‌های نظامی نگاه داشت و این شراکت را ممکن ساخت».

در روایت رسانه‌های جریان اصلی غرب از تاریخ جنگ، الگویی مشخص به چشم می‌خورد: این‌طور نیست که اوکراین تمام تلاش خود را کرده و این غرب بوده که او را با تسلیحات ناکافی و محدودیت‌های استفاده از آن‌ها تنها گذاشته است. بلکه این غرب است که همۀ تلاشش را کرده، و اوکراین او را ناکام گذاشته چون از دستورات پیروی نکرده است. مقالۀ نیویورک تایمز در ماه مارس آغازگر این روایت بود، و مقالۀ ساندی تایمز در آوریل این الگو را تأیید کرد. هدف ناگفتۀ این همه افشاگری‌های فوق‌محرمانه‌ای که مقام‌های آمریکایی و بریتانیایی در اختیار رسانه‌ها قرار داده‌اند، به نظر می‌رسد آماده‌سازی افکار عمومی غرب برای پذیرش شکست در اوکراین باشد ـ و برای پذیرش آنچه در ادامه خواهد آمد.

مترجم: بابک دریایی
منبع: وبلاگ ضد جنگ، ۱۸ آوریل ۲۰۲۵
https://antikrieg.com/aktuell/2025_04_18_westlichemedien.htm

ـــــــــــــــــــــــــ
یادداشت مترجم:

پس از ترجمۀ این مقاله، نتوانستم در برابر وسوسۀ نوشتن نقدی بر آن سکوت کنم؛ متنی که برای من نه صرفاً یک تحلیل ژئوپلیتیک، بلکه سندی هشداردهنده از زوال اخلاقی و سیاسی امپریالیسم غرب بود. آنچه در ادامه می‌خوانید، واکنشی تحلیلی و انتقادی است به مضمون و پیام‌های دو روزنامه نیویورک تایمز و ساندی تایمز.

مغز ائتلاف یا کارگزار امپراتوری؟
نقدی ضدامپریالیستی بر روایت بریتانیایی از جنگ اوکراین

گزارش اخیر ساندی تایمز، که روایت تازه‌ای از نقش بریتانیا در جنگ اوکراین ارائه می‌دهد، در عین حال که خود را افشاگر می‌نمایاند، درواقع پروژه‌ای حساب‌شده برای بازنویسی تاریخ این جنگ از منظر قدرت‌های امپریالیستی است؛ روایتی که می‌کوشد شکست را مدیریت کند، افکار عمومی را آماده سازد، و همچنان موقعیت برتر امپراتوری‌های فرسودۀ غربی را در افکار عمومی تثبیت نماید. اگرچه لحن گزارش همدلانه است و با ژست وفاداری به متحدان غربی نوشته شده، اما پشت آن، روایتی عمیقاً ایدئولوژیک، سلسله‌مراتبی و متکبرانه نهفته است؛ روایتی که می‌کوشد واقعیت شکست را به گردن قربانیان جنگ بیندازد، در حالی‌که طراحان اصلی بحران، از خود سلب مسئولیت می‌کنند.

در این مقاله، آنچه بیش از هر چیز برجسته می‌شود، تلاش برای معکوس‌سازی نسبت‌هاست: این اوکراین است که «دستورات را اجرا نکرده»، «برنامه‌ریزی را بر هم زده»، و سبب شکست شده، نه ایالات متحده و بریتانیا که جنگی را طراحی کردند، به پیش راندند، و تا آستانۀ فاجعۀ اتمی سوق دادند. روایت ساندی تایمز در امتداد مقالۀ پیشین نیویورک تایمز، الگویی را تثبیت می‌کند که در آن، فرماندهان آمریکایی و بریتانیایی به‌سان عقل کل، طراح استراتژی و منجی نظم جهانی تصویر می‌شوند، و فرماندهان و رهبران اوکراینی به‌عنوان مزاحمان احساساتی و کم‌تجربه که «منافع بزرگ‌تر» را درک نمی‌کنند.

نکتۀ قابل‌تأمل دیگر، تصویرسازی از بریتانیا به‌مثابه «میانجی وفادار» است؛ همان امپراتوری که قرن‌ها در سایه دیپلماسی و اطلاعات، دولت‌ها را به جان هم انداخت و میان آن‌ها «میانجی‌گری» کرد، اکنون نیز در این روایت، نقش منجیِ نظم غربی را برعهده گرفته است. وقتی دریاسالار بریتانیایی از تعطیلات بازمی‌گردد تا دو متحد را به هم نزدیک کند، در واقع شاهد بازگشت استعمارگری هستیم که خود را حامی صلح و هماهنگی معرفی می‌کند. بریتانیا در این روایت نه مسئول شعله‌ور شدن جنگ، که حافظ انسجام و تدبیر معرفی می‌شود؛ تصویری که در ذات خود، احیای نقش تاریخی بریتانیا به‌عنوان کارگزار نظم امپریالیستی است.

اما شاید یکی از زشت‌ترین و صریح‌ترین جلوه‌های نگاه امپریالیستی در این گزارش، بازنمایی جنگ به‌عنوان آزمایشگاه است. وقتی نیویورک تایمز و ساندی تایمز با وقاحتی بی‌سابقه از این سخن می‌گویند که «جنگ اوکراین یک تجربۀ بزرگ نظامی بود» یا اینکه «اوکراین به ما درک بهتری از جنگ مدرن داد»، حقیقتی عریان نمایان می‌شود: برای قدرت‌های امپریالیستی، جان انسان‌ها، فقط ابزارهایی در خدمت آزمودن تجهیزات و تاکتیک‌هاست. اینجا دیگر سخن از دفاع از «ارزش‌ها» یا «حق حاکمیت» نیست، بلکه از پیشبرد پروژه‌های نظامی و ارتقاء کارایی جنگ‌افزارها سخن گفته می‌شود. خون مردم اوکراین، برای آن‌ها سرمایه‌ای آزمایشگاهی‌ست.

در نهایت، آنچه این گزارش‌ها می‌کوشند بدان دست یابند، مدیریت شکست است. اکنون که روند جنگ برخلاف آرزوها و برآوردهای غرب پیش رفته، و پس از دو سال حمایت بی‌پایان مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی، همچنان پیروزی دور از دسترس است، وقت آن رسیده که زمینه برای عقب‌نشینی آبرومندانه فراهم شود. اما عقب‌نشینی غربی، باید با بازنویسی روایت همراه باشد: تقصیر را باید به گردن متحدان ضعیف انداخت؛ «اشتباهات تاکتیکی»، «خودسری»، یا «عدم هماهنگی» آن‌ها، می‌تواند پوششی برای شکست ساختاری نظم امپریالیستی باشد. در این بازنویسی، فرماندهان غربی نه تنها شکست نخورده‌اند، بلکه حتی از این تجربه نیز «درس‌هایی آموخته‌اند» و برای نبردهای آینده آماده‌تر شده‌اند.

این روایت‌ها دروغ نمی‌گویند، بلکه بخشی از حقیقت را فاش می‌کنند، اما دقیقاً همان بخشی که هدفش انکار حقیقتی عمیق‌تر است: اینکه جنگ اوکراین نه نتیجۀ تجاوز روسیه یا اشتباهات اوکراینی‌ها، بلکه محصول مستقیم توسعه‌طلبی ناتو، مداخله‌گری غرب، و تلاش برای حفظ سلطۀ جهانی سرمایه‌داری لیبرال بود. اکنون که این نظم در بحران فرو رفته و جبهه‌های جدیدی در جهان در حال گشایش‌اند، پروژه‌های رسانه‌ای نظیر ساندی تایمز می‌کوشند تصویر خود از تاریخ را پیش‌نویس کنند؛ تصویری که ما، چپ‌های ضدامپریالیست، وظیفه داریم افشایش کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *