مارتین جی ــ
آنچه امروز بیش از هر چیز ایران، چین و بسیاری از کشورهای دیگر را نگران کرده، نه صرفاً بازگشت ترامپ به قدرت، بلکه چرخش آشکار او به سوی سیاستی انزواطلبانهتر در دور دوم ریاستجمهوریاش است.
در ژوئن ۲۰۱۹، یکی از حساسترین لحظات دوران نخست ریاستجمهوری ترامپ رقم خورد؛ زمانی که به او گزارش دادند یک پهپاد آمریکایی در آبهای بینالمللی خلیج فارس توسط ایران سرنگون شده است. گزارشها میگویند که ترامپ بلافاصله به پنتاگون دستور داد تا چندین نقطه از تأسیسات نظامی ایران را هدف حمله قرار دهد؛ اما یکی از ژنرالهای ارشد ارتش به او هشدار داد که چنین حملهای میتواند آتش یک جنگ جهانی را برافروزد و تلفات سنگینی بر ارتش آمریکا تحمیل کند. ترامپ پس از سنجیدن پیامدهای احتمالی، از حمله منصرف شد؛ شاید هم در خلوت خود پذیرفته بود که پهپاد آمریکایی اصلاً در حریم هوایی ایران بوده است.
برای کسانی که خصلتهای شخصیتی ترامپ را میشناسند، این عقبنشینی لحظهای بسیار معنادار بود؛ چرا که بسیاری معتقدند اگر بایدن در جای او بود، هرگز از حمله صرفنظر نمیکرد. در آن دوران، جنگ با ایران – و تنها با ایران – میتوانست به شکستی بزرگ برای آمریکا بدل شود؛ شکستی که نه از مسیر دیپلماسی، بلکه در میدان نبرد رقم میخورد و حیثیت نظامی ایالات متحده را به چالش میکشید.
آیا این همان نکتهای نیست که هنری کیسینجر سالها پیش گفته بود: «ارتش کلاسیک اگر پیروز نشود، شکست خورده است؛ اما چریک اگر شکست نخورد، پیروز است»؟ البته شاید این جمله چندان با واقعیت جنگی میان ایران و آمریکا منطبق نباشد، چرا که جمهوری اسلامی ایران را نمیتوان یک نیروی چریکی یا نامنظم دانست؛ اما نکته اصلی در این نگاه، همچنان معتبر است: آمریکا نمیتواند در جنگ با ایران به پیروزی برسد، چرا که نسبت تلفات انسانی و خسارتهای جنگی برای ایران و آمریکا، دو معنای کاملاً متفاوت دارد.
ایران حتی اگر هزار سرباز از دست بدهد و آمریکا فقط یک سرباز، باز هم این آمریکا خواهد بود که از منظر افکار عمومی و محاسبات سیاسی، بازندۀ میدان تلقی میشود. برای آنکه آمریکا واقعاً بخواهد با ایران وارد جنگ شود، تنها یک سناریو میتواند وجود داشته باشد: نابودی کامل ایران و سرنگونی رژیم آن. اما وقتی واشنگتن حتی از پس گروه چریکی و فقیر حوثیها در یمن برنمیآید، تصور اینکه حتی متوهمترین و متعصبترین ژنرالهای حاضر در پنتاگون، حتی اگر از نزدیکترین حلقۀ وفاداران ترامپ هم باشند، بخواهند خود را به چنین خیالبافی کودکانهای سرگرم کنند، سخت و دور از ذهن به نظر میرسد.
آیا دونالد ترامپ در دور دوم ریاستجمهوری خود، در حال بازتعریف و ابداع دکترین سیاسی تازهای است؟
با توجه به اینکه همواره این تصویر از ترامپ در اذهان شکل گرفته که علاقهای به گرفتاری و دردسرهای جنگهای خارجی ندارد، تهدیدهای اخیر او علیه ایران را نمیتوان چندان جدی تلقی کرد. تهدیدهایی که بیش از آنکه بر پایه محاسبات واقعبینانه نظامی باشد، بیشتر رنگ و بوی تبلیغات و قدرتنمایی لفظی دارد.
در سال ۲۰۱۹، سامانهی پدافند موشکی ایران چنان پیشرفته و نفوذناپذیر تلقی میشد که حملۀ هوایی آمریکا به آن، عملاً مأموریتی غیرممکن به نظر میرسید. اکنون و پس از گذشت شش سال، نه تنها آن توان دفاعی پیچیدهتر و قویتر شده، بلکه تهران امروز از پشتوانۀ امنیتی دو شریک بزرگ جهانی، یعنی چین و روسیه نیز برخوردار است.
گفته میشود ایران در ازای ارسال موشکهای بالستیک به روسیه، سامانۀ پیشرفتۀ دفاع هوایی S-400 را از مسکو دریافت کرده است؛ سامانهای که مأموریت ورود بمبافکنهای B-52 آمریکا یا حتی جنگندههای پیشرفتۀ آن به آسمان ایران را به رؤیایی محال بدل کرده است. نشانۀ روشن این واقعیت، شکست بزرگ و تحقیرآمیز حملۀ هوایی گستردۀ جنگندههای اسرائیلی در اکتبر ۲۰۲۴ است؛ حملهای که با وجود همۀ پیشبینیها، ناکام ماند و حتی نتوانست حریم هوایی ایران را بهدرستی بشکند.
با این حال، در حالی که ترامپ در ذهن خود احتمالات چنین شکست سنگینی را، چه از نظر سیاسی در داخل و چه از منظر پرستیژ منطقهای، سبکسنگین میکند، کارشناسان نظامی بیتردید به او یادآوری خواهند کرد که ایران امروز به موشکهای هایپرسونیک نیز مجهز است؛ موشکهایی که نهتنها بهدلیل سرعت سرسامآورشان عملاً غیرقابل رهگیری و سرنگونی هستند، چنانکه سال گذشته توانستند از سپر دفاعی اسرائیل عبور کنند و پایگاههای نظامی متعددی را هدف قرار دهند ـ بلکه موازنۀ نظامی را برای آمریکا بهشدت بر هم میزنند.
نباید دستکم گرفت که تنها یک فروند از این موشکها میتواند یک ناو هواپیمابر آمریکایی را در منطقه به قعر آبها بفرستد؛ سناریویی که حتی تصور آن، کابوس پنتاگون خواهد بود.
اما پرسش اصلی اینجاست: داستان واقعی چیست؟ آیا تهدیدهای ترامپ علیه ایران، مبنی بر اینکه اگر تهران در قبال خواستههای جدید آمریکا در پرونده هستهای کوتاه نیاید، باید منتظر اقدام نظامی باشدۀ واقعاً جدی است؟
بهنظر میرسد خود ایرانیها چندان این تهدیدها را جدی نگرفتهاند؛ با این حال، مذاکرات جاری را فرصتی مناسب تلقی میکنند، بهویژه حالا که اورانیوم غنیشدۀ ۶۰ درصدی در اختیار دارندۀ و البته حق هم دارند که چندان نگران نباشند.
بر اساس گزارشها و ارزیابی منابع معتبر، احتمال اینکه ترامپ واقعاً قصد حمله به ایران را داشته باشد بسیار اندک است. حتی برخلاف نمایش رسانهای او، واقعیت آن است که ترامپ اساساً تمایل دارد بنیامین نتانیاهو را از پیشبرد ماجراجوییهای جنگطلبانهاش علیه ایران، که پای نیروهای آمریکایی را هم به میان خواهد کشید، منصرف کند.
آنچه امروز بر پردۀ رسانهها دیده میشود، بیشتر یک نمایش است تا بازتاب حقیقت. در پشت صحنه، ترامپ بهشدت از نقشههای نتانیاهوۀ و تلاش او برای کشاندن آمریکا به جنگی تمامعیار با ایران، ناخشنود است.
داستان اصلی این است: ترامپ خواهان توافقی تازه با ایران است؛ توافقی که اولاً دورۀ «زمان گریز» ایران برای ساخت سلاح هستهای را طولانیتر کند و ثانیاً نوعی محدودیت برای برنامه موشکهای بالستیک ایران ایجاد نماید؛ همان خواستههایی که در سال ۲۰۱۸ به بهانۀ آنها از برجام خارج شد.
اما ترامپ اهداف دیگری هم در سر دارد: استفاده از همین مذاکرات، نه فقط برای مهار ایران، بلکه برای کنترل نتانیاهو و مهار لابی صهیونیستی در واشنگتن. هرچند بهظاهر تنها یک ماه برای این مذاکرات ضربالاجل تعیین شده، اما کاملاً محتمل است که این گفتوگوها، مشابه آنچه در پروندۀ صلح اوکراین شاهد هستیم، ماهها و حتی سالها به طول انجامد.
با این حال، بزرگترین خطر در این میان، احتمال بروز یک محاسبۀ اشتباه است؛ خطری که در مورد شخصیتی چون ترامپ، با آن غرور شکننده و خودشیفتگی بیمارگونهاش، چندان هم دور از ذهن نیست. نمونهاش را در تنش اخیر تعرفهای با چین هم دیدیم؛ بحرانی که به راحتی میتواند شی جینپینگ را به سمت افزایش سطح تقابل در پرونده ایران سوق دهد.
اگر ایران در این میانه، تهدیدهای ترامپ را بلوف فرض کند و با زیرکی او را به نقطهای از رویارویی بکشاند که در آن اسیر خشم و جزماندیشیهای کودکانهاش شود، یعنی همان ویژگی خطرناکی که ترامپ را در قامت دلقکی خودبزرگبین و اسیر تصویر ذهنی از خودش نشان میدهد، آنگاه این ماجراجویی نه تنها به خطری بزرگ برای ثبات منطقه بدل خواهد شد، بلکه اقتصاد شکنندۀ خود آمریکا را هم با بحرانهای تازهای مواجه خواهد کرد.
در این میان، آخرین چیزی که ترامپ در وضعیت کنونی به آن نیاز دارد، ورود به یک بحران جدید با چین است؛ بحرانی که میتواند او را در باتلاقی فرو ببرد که خود با دست خویش ساخته است.
اما نگرانی اصلی برای ایران، چین و حتی باقی جهان، این نیست که ترامپ دنبال جنگ مستقیم است، بلکه این است که دوره دوم ریاستجمهوری او ماهیتی بهمراتب انزواطلبانهتر و غیرقابل پیشبینیتر خواهد داشت؛ دورهای که در آن دیگر خبری از مشاوران محتاط و افراد هشداردهنده در اطرافش نیست تا او را از عواقب تصمیمهای عجولانه و سبکسرانهاش برحذر دارند.
در حالی که ترامپ درباره سیاستهای سطحی و نیمبند خود، نظیر وضع تعرفهها، تصمیمگیری را به شانس و تصادف واگذار میکند، یا باصطلاح ما شیر یا خط می کند، چینیها با آرامش و دوراندیشی، همچون یک شطرنجباز حرفهای، در حال محاسبه و پیشبینی چند حرکت بعدی خود هستند.
منبع: بنیاد فرهنگ استراتژیک، ۱۰ آوریل ۲۰۲۵
مترجم: محمد حقیقت
https://strategic-culture.su/news/2025/04/10/irans-regime-unlikely-back-down-as-trump-plays-with-fire/