محمد حقیقت ــ
ینس استولتنبرگ دبیرکل سابق ناتو در سخنرانی خداحافظی خود با افتخار و غرور از «دست آوردها و موفقیت های» ناتو در دوران تصدیاش یاد کرد. او در کنار شمارش «دست آوردهایش”، در این سخنرانی، پنج درس کلیدی برای تداوم موفقیت ناتو مطرح کرد و بر اهمیت پیوستگی اروپا و آمریکا، اولویت آزادی بر تجارت آزاد، و لزوم اجتناب از اشتباهات قبلی ناتو در قبال چین تأکید نمود.
سیاستهای تقابلی ناتو و افزایش بودجههای دفاعی در زمان استولتنبرگ، اگرچه به تعبیر او «ناتو را قویتر از همیشه» ساخته، اما پرسشهای جدی در مورد اهداف واقعی این سازمان ایجاد کرده است. بسیاری از منتقدان، تقویت ناتو و افزایش حضور نظامی آن در نقاط مختلف جهان را عاملی برای تشدید تقابلهای ژئوپلیتیک میدانند. خیلیها بر این باورند که این «دستآوردها» از نظر اقتصادی بار سنگینی بر دوش کشورهای عضو گذاشته و به افزایش وابستگی به صنایع نظامی ـ صنعتی آمریکا انجامیده است.. شعارهایی مانند «اولویت آزادی بر تجارت» در حالی از سوی وی مطرح میشود که سیاستهای ناتو در تقابل با روسیه و حالا نگرانیهای نوظهور درباره چین، بیش از هر چیز به افزایش هزینههای نظامی کشورهای عضو انجامیده است.
نکته اساسی این است که بسیاری معتقدند تقویت ناتو و افزایش حضور نظامی آن در نقاط حساس جهان، به جای ایجاد ثبات، بیشتر به افزایش تنشها و عدم اطمینان جهانی دامن زده است. افزایش ۳۰ درصدی بودجه نظامی ناتو در زمان استولتنبرگ، آنطور که او آن را موفقیت معرفی میکند، پرسشهای جدی در مورد دستاوردهای واقعی و تأثیرات آن بر امنیت جهانی و بهویژه زندگی و رفاه مردم در کشورهای عضو ناتو برمیانگیزد.
سئوال کلیدی اینجاست که استولتنبرگ به غیر از این که ناتو را «قوی، متحد و مهمتر از همیشه» معرفی میکند، دقیقاً چه دستآوردی جز جنگ و تشنج و ناآرامی برای جهان ما به ارمغان آورده است؟ این هزینههای سرسام آور که از امکانات رفاهی و اجتماعی مردم کشورهای عضو زده شده است، جز این که کنسرنهای اسلحه سازی را پروارتر کرده است، چه نفعی به صلح و امنیت جهانی رسانده است؟
در نهایت، این هزینهها و پیامدها در کنار تهدیدات ناتو علیه روسیه و چین، به جای ایجاد جهانی امنتر، محیطی برای رشد تسلیحاتی و تقابل ژئوپلیتیک ایجاد کرده است. همین موارد موجب شده که بسیاری از تحلیلگران، حتی در همین کشورهای غربی، ناتو را بیشتر ابزاری برای تأمین منافع استراتژیک ایالات متحده بدانند، تا سازمانی که واقعاً برای صلح و امنیت جهانی فعالیت میکند.
گسترش ناتو و تاثیرات آن بر امنیت اروپا و جهان در دوران استولتنبرگ
دوره استولتنبرگ را میتوان دورهای از «گسترش» ناتو دانست، که با اضافه شدن کشورهایی چون مونتهنگرو، مقدونیه شمالی، فنلاند و سوئد به این ائتلاف همراه بوده است. این گسترش ناتو، بهویژه در جناح شرقی، با هدف تقویت دفاعی اروپا در مقابل «تهدیدات» احتمالی از سوی روسیه انجام شد، اما در عین حال، همین گسترش به یکی از عوامل تشدید بحران اوکراین نیز تبدیل شده است. تعداد زیادی از منتقدان بر این باورند که این اقدام نهتنها به امنیت اروپا کمکی نکرده، بلکه با ایجاد خطوط تقابل بیشتر، امنیت را تهدید کرده است.
استولتنبرگ همچنین به تعمیق روابط ناتو با کشورهای منطقه آسیا ـ اقیانوسیه پرداخته و چین را بهعنوان «چالش سیستمی» معرفی کرده است. از سوی دیگر، افزایش بودجه دفاعی و همچنین توجه به حوزههای جدیدی همچون امنیت فناوری و زنجیره تأمین نیز نشان از رویکردی گستردهتر در همسویی با استراتژیهای ژئوپلیتیکی آمریکا در مواجهه با چالشهای جهانی دارد.
نقدها و پرسشها در مورد گسترش ناتو، افزایش هزینههای نظامی و اثرات آن بر اقتصاد اروپا
در عین حال، این گسترش ناتو و سیاستهای مقابلهجویانه آن، با انتقادهای زیادی همراه بوده است. منتقدان معتقدند که این توسعه، بهجای تضمین صلح و امنیت، به افزایش تنشهای ژئوپلیتیکی و تهدیدات جهانی منجر شده است. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که دخالت ناتو در مناطقی مانند اوکراین و تلاش برای گسترش به سمت آسیا ـ اقیانوسیه، بهنوعی صدور بحران است که با محدود کردن تعاملات سازنده، امکان بروز تنشهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی بیشتری را فراهم میکند.
نگرانیها شامل هزینههای رو به افزایش نظامی نیز میشود که علاوه بر سودرسانی به مجتمع نظامی ـ صنعتی آمریکا، به نظر میرسد تأثیر منفی مستقیمی بر معیشت و ثبات اجتماعی اروپا داشته است. افزایش بودجه دفاعی کشورهای عضو ناتو که تعداد کشورهای هزینهکننده با بیش از ۲ درصد تولید ناخالص داخلی به ۲۳ کشور رسیده، هرچند به نفع توان دفاعی ناتو بوده، اما بار مالی سنگینی برای کشورها داشته و موجب کاهش بودجههای رفاهی و توسعه اجتماعی شده است. این روند انتقادات بسیاری را در داخل اروپا برانگیخته، زیرا بسیاری معتقدند که این هزینههای سنگین در نهایت به سود مجتمع نظامی ـ صنعتی آمریکا تمام شده است.
یکی از نتایج قابل توجه سیاستهای تقابلی و تحریمی ناتو و اروپا علیه روسیه، بهویژه پس از انفجار خط لوله نورد استریم و تحریم گاز روسیه، آشکار شدن فشار شدیدی است که این اقدامات بر اقتصاد و صنایع آلمان وارد کرده است. صنایع آلمان بهعنوان ستون فقرات اقتصاد اروپا، بهشدت به منابع انرژی پایدار و ارزان وابستهاند و در سالهای اخیر به خصوص در صنایع شیمیایی و فولاد، بهدلیل افزایش هزینههای انرژی و محدودیت منابع، با مشکلات جدی روبهرو شدهاند.
این محدودیتها باعث شدهاند بسیاری از شرکتهای آلمانی برای کاهش هزینهها و ادامه فعالیت، امکانات خود را به خارج از اروپا و عمدتاً به آمریکا منتقل کنند. به این ترتیب، نهتنها اقتصاد آلمان و اروپا تحت فشار شدید قرار گرفته است، بلکه شکافهایی در زنجیره تأمین جهانی و حتی ضعف رقابتپذیری صنایع اروپایی نیز به وجود آمده است. انتقال این صنایع به آمریکا نیز فرصتی را برای رشد اقتصادی آمریکا فراهم کرده و عملاً منافع اقتصادی گستردهای برای این کشور به همراه داشته است، که میتواند جایگاه ایالات متحده را در برخی از صنایع استراتژیک تقویت کند.
بهطور کلی، تحریمهای اعمالشده علیه روسیه و سیاستهای مرتبط با آن نهتنها به تضعیف صنعتی اروپا انجامیده است، بلکه بسیاری از کارشناسان بر این باورند که این سیاستها، اروپا را به وابستگی بیشتری به آمریکا واداشته و موجب شده ناتو عملاً در راستای منافع اقتصادی و راهبردی ایالات متحده عمل کند.
این روند، با بلند شدن صداها در اروپا علیه ناتو و برای خروج از آن، جای سئوال و چالشی جدی برای سیاستگذاران اروپایی ایجاد کرده است: آیا سیاستهای فعلی ناتو و حمایت از تحریمها، برای امنیت و منافع بلندمدت اروپا موثر و سودمند هستند؟ آیا زمان آن نرسیده است تا اصولاً برای پرهیز از جنگ و خونریزی و به خاطر ایجاد صلح و امنیت پایدار، در باره بازنشستگی ناتو، این سازمان تحریک و تشنج، فکری اساسی شود؟
تأثیر سیاستهای ناتو در آسیا و اقیانوسیه و همسویی با استراتژی آمریکا
یکی دیگر از انتقادهای کلیدی این است که ناتو، بهویژه تحت رهبری استولتنبرگ، به جای یک اتحاد مستقل برای امنیت جهانی، به ابزار استراتژیک آمریکا تبدیل شده است. هدف بسیاری از سیاستهای ناتو در دوران اخیر، همسویی با نیات استراتژیک آمریکا بوده و استولتنبرگ نیز بهعنوان «مجری وفادار» سیاستهای واشنگتن شناخته شده است. به عقیده بسیاری، ناتو با ادامه این روند، بهجای صلح و امنیت، به یکی از عوامل ایجاد تنش در جهان تبدیل شده است.
ناتو در سالهای اخیر توجه بیشتری به منطقه آسیا و اقیانوسیه نشان داده و نگرانیهایی را در خصوص چالشهای احتمالی چین مطرح کرده است. اما این روند در عین حال منجر به سئوالات بسیاری در مورد اهداف استراتژیک ناتو و همسویی آن با منافع آمریکا شده است. منتقدان بر این باورند که ناتو با وارد کردن نگاه تقابلی خود به حوزههای صنعتی و تکنولوژیکی آسیا، نهتنها امکان تعاملات سازنده را محدود کرده بلکه زمینههای ایجاد تنشهای جدیدی را نیز فراهم آورده است.
همچنین، دیدگاههایی وجود دارد که سیاست ناتو در قبال چین و تلاش برای ایجاد تقابل در حوزههای اقتصادی و فناوری، میتواند به جای افزایش امنیت، تعاملات سالم را محدود کند و حتی موجب ایجاد معضلات اقتصادی جدیدی در سطح جهانی شود.
نقش ناتو در تحریک ذهنیت جنگ سرد و بحرانهای امنیتی
بسیاری از تحلیلگران استدلال میکنند که تاریخچه ۷۵ ساله ناتو نشان داده که وجود و گسترش آن نهتنها اروپا و جهان را به جای امنتری تبدیل نکرده، بلکه خود به منبع معضلات امنیتی جدّی تبدیل شده است. از دید این گروه، در مناطقی که ناتو مداخله نداشته، امکان دستیابی به صلح بیشتر بوده است، و «صلح طولانی» از طریق همکاری و تعامل بهدست آمده است.
امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، در سال ۲۰۱۹ اعلام کرد که ناتو دچار «مرگ مغزی» شده است، و دونالد ترامپ نیز در سال ۲۰۱۷ این سازمان را «منسوخ» خواند. چنین اظهاراتی نشان میدهد که حتی برخی از رهبران کشورهای عضو ناتو به کارایی این سازمان و نقش آن در دنیای امروز تردید دارند. اظهارات منتقدان ناتو مبنی بر «منسوخ» بودن این سازمان یا دچار شدن آن به «مرگ مغزی”، نشانهای از چالشهای درونی و عدم همسویی استراتژیک میان کشورهای عضو است. این نگاهها نشان میدهند که با توجه به حرکت روندها بهسوی جهانی چندقطبی، ناتو باید با بازنگری در رویکرد خود در سیاستهای تقابلی، به دنبال راهکارهای مبتنی بر تعامل و دیپلماسی برآید و در نظر بگیرد که با در نظر داشت حرکت روندها در جهان کنونی، در زمانی نه چندان دور جائی در جهان نخواهد داشت و بایستی از هم اکنون انحلال آبرومندانه خود را برنامه ریزی کند.
ارزیابی تاریخی و آینده ناتو
در نهایت، میراث استولتنبرگ در ناتو احتمالاً بهعنوان کسی که سازمان را به جای یک ائتلاف مستقل، با منافع و اهداف استراتژیک آمریکا همسو کرد و به روند گسترش آن شدت بخشید، در یادها خواهد ماند. ناتو با چالشهای متعدد داخلی و جهانی روبروست و باید بازنگریای جدی در استراتژیهای خود انجام دهد تا شاید هنوز بتواند برای مدتی در جهان جدید که بیش از پیش نیازمند همکاری و تعامل است، شانسی برای ایفای نقشی مثبت پیدا کند.
در بررسی عملکرد ناتو تحت رهبری ینس استولتنبرگ، میتوان گفت که این اتحاد بیشتر در جهت تقویت حضور نظامی و ایجاد بازدارندگی علیه تهدیدهای ادعایی به جای راهبردهای موثر در مسیر صلح و امنیت جهانی گام برداشته است. انتقادات بسیاری مطرح شده مبنی بر اینکه ناتو با گسترش نفوذ خود به مناطق مختلف، نهتنها به صلح جهانی کمک نکرده بلکه موجب تشدید تنشها و حتی ایجاد درگیریهای جدید شده است. این اقدامات بهویژه در اروپا و منطقه آسیا و اقیانوس آرام بذر نگرانیهای امنیتی جدیدی کاشته است.
با توجه به سابقه و دیدگاههای مارک روته، که سیاستمداری با گرایشهای لیبرال و راستگرایانه است، احتمال تغییرات اساسی در خطمشی ناتو با آمدن او به دبیرکلی ضعیف به نظر میرسد. روته به احتمال زیاد نیز همان سیاستهای پیشین ناتو را در همکاری تنگاتنگ با آمریکا ادامه خواهد داد و در راستای هماهنگی با سیاستهای واشنگتن، به تقویت رویکرد تقابلی ناتو در سطح جهانی خواهد پرداخت.
در عین حال، اگر دونالد ترامپ مجدداً به ریاست جمهوری آمریکا برسد، ناتو ممکن است شاهد تغییراتی در جهت تقویت یا بازنگری در برخی مواضع باشد. ترامپ در گذشته نیز ناتو را «منسوخ» خوانده بود و به کاهش بودجه آمریکا برای این سازمان تمایل داشت. بازگشت او به کاخ سفید میتواند وضعیت ناتو را دوباره با عدماطمینان و کشمکشهای درونی مواجه کند، و این موضوع میتواند چالشی جدی برای اتحاد کشورهای عضو و سیاستهای بلندمدت ناتو به حساب آید.
در نهایت، با حضور روته و احتمال بازگشت ترامپ، میتوان گفت ناتو بر استمرار رویکرد نظامیگرایانه و افزایش بودجههای دفاعی در راستای منافع آمریکا ادامه میدهد. پرسش اصلی این است که آیا این سیاستها واقعاً به تأمین امنیت و صلح جهانی کمک خواهند کرد یا تنها به تنشهای بیشتر منجر خواهند شد؟ واقعیت کنونی و شناختی که از مارک روته وجود دارد این است که ناتو احتمالاً همچنان از درک و عمل به راهبردهای موثر برای صلح و امنیت پایدار در جهان باز خواهد ماند.
جمعبندی و نتیجه گیری
با در نظر گرفتن این تحلیلها، یک ارزیابی جامع از وضعیت فعلی ناتو میتواند به این پرسش بپردازد که آیا گسترش آن موجب تقویت امنیت جهانی شده یا به افزایش تقابلها منجر شده است؟ از آنجا که ناتو همچنان در حال توسعه و افزایش نقش خود در حوزههای نوظهوری چون امنیت دیجیتال و زنجیره تأمین است، کشورهای عضو برای این که این سازمان رو به زوال مدتی بیشتر دوام آورد، باید بتوانند بین تضمین امنیت و تقویت همکاریهای جهانی توازن برقرار کنند و از دامن زدن به ذهنیت جنگ سرد بپرهیزند.
واقعیت تاریخی این است که دهههاست ناتو سرپوش ظاهراً «دفاعی» خود را کنار گذاشته و عملاً ماشین نظامی آمریکا و اروپا برای تحمیل هژمونی خود بر جهان بدل شده است. این سازمان، با پیوستگی بیش از حد به سیاستهای تجاوزگرانه امپریالیسم آمریکا و دولتهای اروپایی، بهویژه در دوره دبیرکلی استولتنبرگ، ماهیتی بیش از پیش تجاوزگرانه به خود گرفته است. از این رو میتوان انتظار داشت که مارک روته هم همچون استولتنبرگ، با تلاش برای نشان دادن وفاداری کامل خود به ایالات متحده، همان شیوه و روش قبلی را ادامه دهد. در چنین حالتی، این سازمان ممکن است به عاملی در افزایش درگیریها و تنشهای ژئوپلیتیکی تبدیل شود که حتی کشورهای عضو را نیز در معرض تهدیدهای جدید قرار دهد.
مدتهاست که ناتو کوشیده تا برای تحمیل نظم مورد نظر قدرتهای امپریالیستی، سازمان ملل متحد را دور بزند. اما جهانیان به این نتیجه رسیدهاند که برای زندگی در صلح و امنیت، نه به ژاندارمی چون آمریکا احتیاج دارند و نه به ماشین جنگی آن ناتو. در واقع ناتو میبایست از همان زمانی که پیمان ورشو منحل شد، انحلال خود را اعلام میکرد. متأسفانه در تمامی این سال ها به نام صلح و برقرای امنیت به جنگ و خونریزیهای بیهوده ادامه داده است. اما جهان امروز دیگر جایی برای این سازمان جنگ طلب ندارد. وجود چنین سازمانی نافی صلح و امنیت جهانی است و بهتر آن است که هرچه سریعتر انحلال خود را اعلام کند.