محمد حقیقت ــ
در شرایطی که ایران با فشارهای متعدد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از سوی دشمنان منطقهای و بینالمللی روبهروست، مهمترین مسئلهای که میتواند در صورت عدم توجه به آن به تضعیف همبستگی ملی بیانجامد و به تلاطمات داخلی منجر شود، مسئله هویت ملی و انسجام اجتماعی است. ایران امروز در برابر مجموعهای از بحرانهای داخلی و تهدیدهای خارجی قرار گرفته که به شکافهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دامن زده است. در حالی که فشارهای بینالمللی و پروژههای رسانهای برای تضعیف هویت ایرانی ادامه دارد، سیاستهای داخلی نیز در بسیاری از موارد، بهجای تقویت وحدت و همبستگی ملی، باعث تعمیق تضادهای قومی، مذهبی و طبقاتی شده است. در این مقاله تلاش میشود تا ریشههای این مشکلات بررسی شده و ضرورت اصلاحات واقعی برای حفظ انسجام ملی مطرح گردد.
هویت ملی ایرانی: سنت، اسلام و مدرنیته
ایران، برخلاف برخی کشورهای منطقه، دارای هویتی ریشهدار و چندلایه است که ترکیبی از سنتهای فرهنگی، آموزههای اسلامی و تعامل با جریانهای مدرن جهانی است. این هویت در طول تاریخ همواره در حال تکامل بوده و هرگونه تلاش برای تقلیل آن به یکی از این ابعاد، موجب ایجاد گسستهای اجتماعی شده است. رهبر انقلاب اسلامی، آیتالله خامنهای، همواره بر اهمیت احیای تمدن اسلامی و ایرانی تأکید داشتهاند. ایشان با معرفی مفهوم «تمدن نوین اسلامی»، به لزوم بازگشت به اصول و ارزشهای اسلامی و ایرانی برای ساخت آیندهای بهتر اشاره کردهاند. در سند الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، که با هدایت آقای خامنه ای تدوین شد، بر نقش فرهنگ و تمدن ایرانی در توسعه کشور تأکید شده و از نهادهای مختلف خواسته شده است تا با بهرهگیری از این میراث، زمینهساز تحقق تمدن نوین اسلامی شوند.
از همین رو باید تأکید کرد که تلاش برای تقلیل هویت ایران به یکی از این دو مؤلفه و نفی دیگری، اقدامی انحرافی است که نهتنها باعث تقویت انسجام اجتماعی نمیشود، بلکه به تعمیق شکافها منجر خواهد شد. متأسفانه، با نادیده گرفتن رهنمودهای آقای خامنهای، سیاستهای نادرست در سالهای اخیر، به جای تقویت این همزیستی، به قطبیسازی جامعه و حذف یا تحریف بخشهایی از این هویت منجر شده است. نادیده گرفتن مؤلفههای بومی و ترویج نگاههای سطحی به مدرنیزاسیون از یکسو، و تلاش برای حاکمکردن یک قرائت خاص از مذهب بر تمام شئون زندگی اجتماعی از سوی دیگر، به تضعیف بنیادهای هویت ملی انجامیده است.
زبان فارسی و نقش آن در انسجام ملی
زبان فارسی، که قرنها زبان علم، ادب و تفکر در جهان اسلام بوده، همواره یکی از ستونهای هویت فرهنگی و ملی ایرانیان به شمار آمده است. در دورههای مختلف، این زبان با چالشهایی مواجه شده، اما همواره توانسته است با نیروی فرهنگ و تمدن ایرانی از آزمونهای دشوار سربلند بیرون آید. امروز، در شرایطی که دشمنان این سرزمین با بهرهگیری از نارساییهای داخلی و تنگنظریهای موجود، درصدد دامن زدن به اختلافات قومی و تضعیف انسجام ملی هستند، بیش از هر زمان دیگری نیازمند سیاستهای آموزشی و فرهنگی کارآمدی هستیم که زبان و ادبیات فارسی را، در کنار ارزشهای بنیادین اسلامی ـــ چون عدالت، انصاف، صداقت، مهربانی، بردباری، گذشت و رواداری ـــ بهعنوان پایههای وحدت ملی تقویت کند.
در این راستا، بازنگری در محتوای کتب درسی مدارس و دانشگاهها، اهتمام ویژه به آثار بزرگان ادب فارسی همچون فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی، بهرهگیری از گنجینه فرهنگی و ادبی اقوام ایرانی، و اجرای برنامههای متنوع فرهنگی برای تقویت روحیه ملی، ضرورتی انکارناپذیر است. اگر سیاستگذاری فرهنگی به درستی انجام نشود، تضعیف زبان فارسی و گسست نسل جوان از میراث فکری و تاریخی کشور، به تعمیق شکافهای هویتی خواهد انجامید.
ایران، با همه تنوع قومی و فرهنگی خود، همواره همچون خانوادهای یکپارچه و متحد، در سختیها و کامیابیها، در دفاع از این سرزمین و در ساختن آن، در کنار یکدیگر ایستاده است. اقوام ایرانی، در عین پاسداشت زبان و فرهنگ محلی خویش، همواره زبان فارسی را بهعنوان ریسمان پیوند مشترک و یکی از مهمترین عناصر هویت ملی خود حفظ کردهاند. این پیوند عمیق تاریخی، در قانون اساسی نیز به رسمیت شناخته شده است. اصل پانزدهم قانون اساسی تصریح میکند:
زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی، آزاد است.
این اصل، نهتنها بر جایگاه بیبدیل زبان فارسی تأکید دارد، بلکه بر ضرورت پاسداشت تنوع فرهنگی و زبانی کشور نیز صحه میگذارد. بنابراین، سیاستهای زبانی و فرهنگی کشور باید بر مبنای تقویت این دو بُعد ـــ یعنی حفظ وحدت ملی از طریق زبان فارسی و حمایت از زبانها و فرهنگهای بومی—تنظیم شوند تا بستری برای همبستگی بیشتر میان همه ایرانیان فراهم آید.
تهدیدهای خارجی و بحران داخلی: دو لبه یک قیچی
در کنار مشکلات داخلی، جریانهای خارجی بهطور سیستماتیک در پی تعمیق شکافهای اجتماعی در ایران هستند. پروژههایی مانند پانترکیسم و سلفیگری، که با حمایت برخی دولتهای منطقهای و فرامنطقهای هدایت میشوند، هدفی جز تضعیف هویت ملی و برهم زدن انسجام اجتماعی ندارند. این جریانها، از طریق شبکههای رسانهای وابسته، با تحریف تاریخ و فرهنگ ایران، احساس تبعیض و گفتمانهای جداییطلبانه را در میان گروههای قومی و مذهبی ترویج میکنند. هدف نهایی، ایجاد نارضایتی گسترده و تضعیف مقاومت اجتماعی در برابر نفوذ خارجی است.
اما در برابر این تهدیدها، سیاستهای داخلی نیز کارنامه موفقی از خود بهجا نگذاشته است. امنیتیسازی افراطی مسائل فرهنگی، غفلت از آموزش چندفرهنگی، و ایجاد فضایی بسته که امکان تضارب آراء و تعامل فکری را محدود میکند ـــ بهویژه برای گرایشهای سوسیالیستی و ملیگرا ـــ موجب شده است که برخی از پروژههای تخریبی خارجی، بهطور ناخواسته از درون نیز تقویت شوند. بدون یک بازنگری اساسی در سیاستهای رسانهای، آموزشی و فرهنگی، مقابله مؤثر با این تهدیدها ممکن نخواهد بود. افزون بر این، برخی جریانهای داخلی، گاه ناآگاهانه و گاه از سر تعصب و تنگنظری، بهجای تقویت وحدت ملی، با دامن زدن به تنشهای قومی و مذهبی، عملاً در مسیر اهداف تخریبی دشمن حرکت میکنند.
بحران داخلی: شکافهای اجتماعی و سیاستهای ناکارآمد
در کنار فشارهای خارجی، شکافهای داخلی نیز به یکی از چالشهای اساسی ایران تبدیل شده است. یکی از بزرگترین اشتباهات حاکمیت در سالهای اخیر، ایجاد مرزبندیهای شدید میان “ما و دیگری” بوده است ـــ رویکردی که بهجای تقویت همبستگی اجتماعی، به واگرایی و انشقاق دامن زده است. این نگرش، نهتنها امکان تعامل و تضارب آراء میان نحلههای مختلف فکری را محدود کرده، بلکه با تضعیف فضای گفتوگوی سازنده، جامعه را از ظرفیتهای فکری و نیروی انسانی خود محروم ساخته است. ادامه این سیاستها، همراه با تمرکز بر امنیتیسازی حوزههای فرهنگی و اجتماعی، نهتنها به انسجام ملی کمکی نکرده، بلکه بر دامنه نارضایتیها افزوده و گسلهای اجتماعی را عمیقتر کرده است.
البته بحران هویتی و اجتماعی ایران را نمیتوان صرفاً به فشارهای خارجی نسبت داد؛ بخش مهمی از این بحران ناشی از سیاستهای داخلی است که بهجای کاهش تنشهای قومی، مذهبی و طبقاتی، آنها را تشدید کرده است. سیاستهای تبعیضآمیز در توزیع منابع، تمرکز ثروت و قدرت در دست گروههای خاص، و بیتوجهی به عدالت اجتماعی و منطقهای، به نارضایتی گسترده دامن زده است. در چنین شرایطی، کنار گذاشتن نخبگان دلسوز و نادیده گرفتن تنوع فکری و فرهنگی، کشور را از سرمایههای انسانی خود محروم کرده و سرمایه اجتماعی را تضعیف نموده است.
تجربه تاریخی نشان داده است که حکومتهایی که بهجای پذیرش تکثر و ایجاد فضای گفتوگو، بر یکدستی اجباری و حذف صداهای منتقد تأکید کردهاند، نهتنها موفق به کنترل جامعه نشدهاند، بلکه به ایجاد گسستهای عمیق اجتماعی دامن زدهاند. امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیاز به تغییرات واقعی در سیاستهای داخلی برای ایجاد انسجام ملی احساس میشود ـــ تغییراتی که پذیرش تنوع هویتی، توزیع عادلانه منابع، تقویت نهادهای مردمی و آزادی فعالیت نیروهای عدالتخواه، بهویژه نیروهای چپ ضد امپریالیست، را در مرکز خود قرار دهد.
اصلاحات ضروری برای حفظ انسجام ملی
اگر ایران میخواهد از بحرانهای داخلی و خارجی عبور کند، باید اصلاحاتی جدی را در دستور کار قرار دهد:
۱. پذیرش تنوع هویتی: سیاستگذاری فرهنگی باید بر مبنای پذیرش تنوع هویتی، هم برای سنتها، فرهنگ و تمدن ایرانی و هم برای سنتها، فرهنگ و تمدن اسلامی باشد، نه تلاش برای تحمیل یک قرائت خاص.
۲. تمرکززدایی و توزیع عادلانه منابع: برای کاهش تنشهای قومی و منطقهای، باید نظام توزیع منابع اقتصادی و اجتماعی عادلانهتر شود.
۳. تقویت نهادهای مدنی و مشارکت مردمی: بدون حضور فعال جامعه در تصمیمگیریها، هیچ سیاستی به موفقیت نخواهد رسید. ایجاد فضای باز برای فعالیتهای اجتماعی و صنفی، گامی ضروری در این مسیر است.
۴. آزادی بیان و حقوق سیاسی نیروهای چپ ضد امپریالیست: تقویت انسجام ملی بدون تأمین آزادیهای سیاسی واقعی و ایجاد فضای باز برای مشارکت تمامی جریانهای عدالتخواه و ضد امپریالیست ممکن نخواهد بود. سرکوب صداهای منتقد و نیروهای چپ مترقی، تنها به افزایش نارضایتیها و محروم شدن کشور از ظرفیتهای فکری و مبارزاتی آنان منجر میشود. به رسمیت شناختن حق فعالیت مستقل این نیروها، نهتنها موجب تقویت همبستگی اجتماعی، بلکه عاملی کلیدی در مقابله با سلطهطلبی و نفوذ امپریالیستی خواهد بود.
۵. بازنگری در سیاستهای رسانهای و آموزشی: برنامههای فرهنگی و آموزشی کشور باید بر پایه تقویت آگاهی تاریخی، تعامل میان اقوام و ترویج فرهنگ گفتوگو بنا شود، نه تکرار کلیشههای رسمی و حذف صداهای منتقد.
نتیجهگیری: آینده هویت ملی ایران در گرو اصلاحات ساختاری
ایران در برههای حساس از تاریخ خود قرار دارد. از یک سو، تهدیدهای خارجی به دنبال تضعیف هویت ملی و گسترش شکافهای اجتماعیاند، و از سوی دیگر، سیاستهای نادرست داخلی نیز بر مشکلات دامن زده است. در چنین شرایطی، راه برونرفت از بحران، نه در سرکوب و تحمیل وحدت مصنوعی، بلکه در پذیرش تنوع، اصلاحات ساختاری و بازسازی روحیه ملی است. اگر این اصلاحات جدی گرفته نشود، شکافهای داخلی عمیقتر شده و زمینه برای مداخلات خارجی بیش از پیش فراهم خواهد شد. آینده ایران نه در وابستگی به قدرتهای خارجی است و نه در توجیه وضعیت موجود، بلکه در اتکا به نیروی مردمی، نخبگان دلسوز و اصلاحات واقعی است.