کارگران ایران؛ صدای خاموش رنج و مقاومت

محمد حقیقت ــ

در دل بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، یک حقیقت خاموش اما انکارناپذیر جریان دارد: طبقه کارگر ایران، محروم‌ترین و در عین‌حال حیاتی‌ترین نیروی جامعه، زیر بار ستمی مزمن اما سازمان‌یافته نفس می‌کشد. این ستم، نه محصول حادثه یا ناهماهنگی، بلکه نتیجه سیاست‌هایی است که با نام توسعه، اما در خدمت غارت و سرکوب اجرا می‌شوند. کارگر ایرانی امروز نه تنها برای نان، بلکه برای نفس کشیدن، برای بودن، برای انسان ماندن می‌جنگد. و این مبارزه، هرچند اغلب در حاشیه، بی‌نام و بی‌صدا رخ می‌دهد، اما پایه‌های مشروعیت نظم موجود را به لرزه انداخته است.

این نوشته، نه تنها گزارشی از وضعیت، بلکه فراخوانی است به مقاومت، سازماندهی، و بازسازی یک امید سیاسی-صنفی ریشه‌دار؛ امیدی که از دل رنج زحمتکشان، اما با اراده آگاهانه‌شان برخیزد.

ما باید هر روز و هر لحظه، از درد، رنج و مقاومت کارگران بگوییم؛ نه از سر ترحم یا نیت خیرخواهانه، بلکه با هدفی روشن و سیاسی: دفاع از حق کار، حق سازمان‌یابی، و حق زندگی شرافتمندانه برای همه‌ زحمتکشان. آن‌چه در ایران امروز جریان دارد، فقط یک بحران معیشتی نیست؛ یک نظام نابرابری ساختاریافته است که کرامت انسانی را به قربان‌گاه سودآوری الیگارشی‌ها برده است.

در سایه شعارهای پوچ و وعده‌های توخالی، میلیون‌ها کارگر ایرانی هر روز با چهره‌ای خسته، اما با دستانی پرتلاش، چرخ‌های جامعه را به حرکت درمی‌آورند؛ همان‌ها که زیر بار تورم، بی‌عدالتی مزمن، قراردادهای موقت، دستمزدهای تحقیرآمیز، و بی‌ثباتی شغلی، دیگر نه «امید به آینده» بلکه فقط «ترس از سقوط» را با خود حمل می‌کنند.

این، صرفاً یک وضعیت معیشتی نیست؛ یک بحران ساختاری است. نظامی که در آن، سود سرمایه بر کرامت انسان مقدم شمرده می‌شود، و تصمیمات اقتصادی در اتاق‌های بسته الیگارشی‌ها و وابستگان قدرت گرفته می‌شود، نمی‌تواند عدالت اجتماعی به بار آورد. از کارگران معدن، فولاد و نفت و گاز گرفته تا پرستاران، معلمان، بازنشستگان و حتی کارگران شهرداری، همه در حال تحمل پیامدهای سیاست‌هایی هستند که با نام «خصوصی‌سازی»، اما به‌واقع در خدمت غارت منابع عمومی و تضعیف قدرت چانه‌زنی زحمتکشان اجرا می‌شود.

سیاست‌های نئولیبرال؛ تیغی بر گلوی کارگر

از دهه‌ی ۱۳۷۰ تاکنون، با تشدید سیاست‌های نئولیبرالی در اقتصاد ایران – تحت عناوینی چون آزادسازی اقتصادی، کوچک‌سازی دولت، و خصوصی‌سازی بنگاه‌ها – روند حذف تدریجی حمایت‌های اجتماعی، انحلال تدریجی حقوق صنفی، و سلب امنیت شغلی آغاز شد. این سیاست‌ها نه تنها به بهبود بهره‌وری یا رشد اقتصادی منجر نشد، بلکه بستری شد برای فساد ساختاری، رانت‌خواری، فروش دارایی‌های عمومی به باندهای قدرت و تبدیل کارگران به نیرویی خاموش، ترس‌خورده و بی‌صدا.

تشکل‌های مستقل کارگری، اگر جرأت شکل‌گیری پیدا کنند، با سرکوب و اخراج و تهدید روبه‌رو می‌شوند. در عوض خانه کارگر و شورای عالی کار، که در اغلب موارد کارکردی ابزاری برای مهار اعتراض‌ها دارند، جایگزین نهادهای واقعی نمایندگی طبقه کارگر شده‌اند. این وضعیت، یعنی انکار سازمان‌یافتگی طبقه کارگر، بخشی از همان سیاستی است که کارگر را نه شریک تولید، که برده‌ای بی‌صدا در خدمت سود بیشتر می‌خواهد.

مقاومت زنده است؛ صدا خاموش نمی‌شود

اما حقیقت این است که صدای کارگران نه خاموش شده و نه خاموش خواهد شد. اعتصاب‌های گسترده در هفت‌تپه، فولاد اهواز، پروژه‌های نفت و گاز، و نیز اعتراض‌های معلمان و بازنشستگان، همه گواه آن‌اند که طبقه کارگر، با تمام فشارها، هنوز زنده، مقاوم، و هوشیار است. این حرکت‌ها هرچند پراکنده‌اند، اما لایه‌های عمیقی از آگاهی سیاسی و صنفی در دل خود می‌پرورانند. آنان می دانند رهایی‌اشان تنها از مسیر اتحاد و آگاهی ممکن است. کارگران امروز، تنها خواستار افزایش دستمزد نیستند؛ آنان خواهان کرامت، تشکل‌یابی آزاد، و مشارکت واقعی در تصمیم‌سازی‌های اجتماعی و اقتصادی هستند.

شوراها و همبستگی اجتماعی؛ راهی به سوی دموکراسی واقعی

ما نیازمند احیای شوراهای مستقل کارگری، سندیکاهای واقعی و انجمن‌های مردمی هستیم؛ نه در قالبی فرمایشی یا وابسته، بلکه به‌مثابه ابزارهای مقاومت، سازماندهی و مطالبه‌گری واقعی از پائین. همچنین، قدرت باید به استان‌ها، محله‌ها، و نهادهای مردمی بازگردد. آموزش، بهداشت، مسکن و رفاه عمومی نباید گروگان سودآوری و منطق بازار باشند. آن‌ها حقوق غیرقابل واگذاری هر انسان‌اند و باید به‌مثابه حقوق بنیادین هر انسان تضمین شوند.

در جهانی که طبقه کارگر از آمریکای لاتین تا خاورمیانه و آفریقا، زیر فشار سرمایه‌داری جهانی و الیگارشی مالی در حال مقاومت است، همبستگی بین‌المللی کارگران نه یک شعار، که یک نیاز حیاتی است. ما باید در کنار همه زحمتکشان جهان بایستیم؛ برای بازتعریف عدالت، برای ساختن دنیایی انسانی‌تر، و برای اینکه فرزندان‌مان در آینده‌ای آزاد از بهره‌کشی نفس بکشند.

سخن پایانی

سکوت در برابر رنج کارگران، همدستی با نظمی است که انسان را به کالایی مصرفی و ابزاری برای انباشت سود بدل کرده است. امروز، پرسش این نیست که آیا می‌توان شرایط را تغییر داد؛ بلکه آن است که آیا اراده‌ای برای مقاومت و سازمان‌دهی وجود دارد یا نه. ما، اگر خود را بخشی از مردم بدانیم، باید کنار زحمتکشان بایستیم، سخن بگوییم، روشنگری کنیم و برای حق و کرامت کارگر بجنگیم.

کارگر ایرانی، تنها نیست؛ صدای او، صدای ماست. اگر امروز با او و در کنار او به مبارزه بر نخیزیم، فردا شاید حتی فرصت فریاد نداشته باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *