میلاد تاجیک —
آغاز کلام را با سلام آغاز میکنم که نشانهای است از صلح، دوستی و مودّت. پیش از هر چیز دلایل هجمه به شما را درک میکنم. مواضع میهندوستانه شما باب طبع بسیاری از روشنفکرانِ رسانهدار نیست. فهمیدهایم که دموکراسیِ غربی، ابزاری برای سلطه بر کشورهاست؛ وضعیت خاورمیانه این موضوع را تأیید میکند. گمان نمیکنم که پس از حوادث افغانستان، عراق، لیبی و امروزِ غزه، کسی فریبِ آبنبات چوبیِ غرب را بخورد. دلیل این هجمهها را به شما میفهمم، ایستادگیِ شماست در برابرِ ویرانیطلبان؛ همان کسانی که از آنها با نامِ «روشنفکرانِ ناتویی» یاد کردید. ریشه این حملات از جانبِ همانهاست: از حرف، کاریکاتور میسازند و به آن حمله میکنند. بگذار بکنند، مگر تا کنون از قدرتهای بزرگتر هراسی بوده که از پادوهایشان باشد؟ عدالت زنده است! زیرِ چکمه و سرنیزه نیز زنده بوده و زنده خواهد ماند. تاریخ مبارزات ایران و جهان چنین نشان میدهد. همانها که اینگونه بیشرمانه از شما کاریکاتور میسازند و به آن حمله میکنند بهتر از من مواضع شما را در سالهای گذشته در مقابل سیاستهای اشتباهِ حاکمیت میدانند و از نقدها آگاهتر هستند. به شما میتازند چون به ویرانیطلبیِ آنها تاختهاید! و حمله میکنند چون آلترناتیوِ آنها را بدتر از ساختارِ سیاسیِ فعلی میدانید. این حملات، ریشههای عمیقی در خاستگاهِ طبقاتیِ آنها دارد. چه باک؟ مگر سرنوشتِ یک ملت را به رویافروشیهایشان به گروگان نگرفتهاند؟ از این پس هم میگیرند. دیروز، اعتراض به اخراج شما از دانشگاه مُد بود و امروز کاریکاتور ساختن از سخنان شما را مُد میکنند. اندیشمندِ آرمانگرا نه در برابرِ آن حمایتها از خود بیخود میشود و نه در برابرِ این حملات، خود را میبازد. نیک می دانم که از این دستهاید. با این حال از سر دغدغهمندی و اینکه خاستگاهِ خود را متعلق به جریان روشنفکری عدالتخواه میدانم قصد دارم اندکی با شما سخن بگویم.
جناب آقای دکتر عبدالکریمی عزیز! شما بارها در سخنان خود از «امرِ ملی» سخن گفتهاید و حمایت از آن را وظیفه همگانی دانستهاید. اما خود آگاه هستید که ملت، در عینِ یکپارچگی، یک شکل نیست؛ و من در اینجا از زحمتکشانِ ایران با شما سخن میگویم. زحمتکشان ایران، بسته به جایگاهشان در تقسیم اجتماعی کار، در طیف گستردهای از موقعیتهای طبقاتی قرار دارند، اما مهمترین عامل تمایزبخش، جایگاه آنها در رابطه مالکیت بر ابزار تولید است. اقتصاد ایران، چون بیماری تبدار، از بحرانهای ساختاری رنج میبرد و داروی «گفتاردرمانی» بر بستر سرمایهداری نئولیبرال، چیزی جز تداوم بیمارستانی شدن جامعه نیست. اقشار مختلف زحمتکشان شریف ایران تحت فشار ساختار اقتصادی موجود، ناچار به پذیرش ناعادلانهترین قوانین و قراردادها میشوند و این نشان میدهد چگونه بحران ساختاری به سطح معیشت روزمره نیروهای کار نفوذ میکند. آمار بالای حوادث ناشی از کار، اخراجِ کارگران با عنوان تعدیلِ نیروی کار، عدم تمکین به خواست کارگران در زمینه افزایش دستمزدها و از همه مهمتر، قانونزدایی از کار نشان میدهد که طبقه کارگران و زحمتکشان ایران، گویا وضعیت نامشخصی در امر ملی دارند. از سوی دیگر آنها فاقد رسانههای قدرتمندی هستند که صدای اعتراضشان باشد؛ از این رو در هیچ معادلهای جز روزِ انتخابات، به حساب نمیآیند. از سوی دیگر در فضای عمومی ایران، بخشی از روشنفکران، واکنش به بحرانهای اقتصادی را به سطح توییتها و اظهار نظرهای گذرا تقلیل دادهاند؛ واکنشهایی که نه هزینهای دارد، نه نیازی به پژوهش عمیق و سازماندهی اجتماعی. طیف وسیعی از روشنفکران ایرانی نه تنها سکوت پیشه میکنند، بلکه گاهی حتی از همان مدل اقتصادی بازار آزاد که نمودش را در وضعیت کارگران میبینیم، دفاع میکنند. آزادیای که تبلیغ میشود، به شکل آزادی سرمایهدارانه ترجمه میشود: آزادی نه برای زحمتکشان، بلکه برای طبقه مالک ابزار تولید. پرسش اساسی که باید به میان کشید این است: آزادی برای چه کسانی و کدام طبقه؟ پیشرفت به سود چه کسانی؟ و در خلال این «آزادی»، چه کسانی در بند میشوند؟
از نظر من، آزادی در جامعه طبقاتی یک مفهوم نسبی و مشروط به جایگاه طبقاتی است. آنچه در اقتصاد نئولیبرالی امروز ایران با عنوان آزادی اقتصادی تبلیغ میشود، در عمل چیزی جز آزادسازی سرمایه از قید هرگونه مسئولیت اجتماعی نیست. این همان «مقرراتزدایی» است که موتور فرسایش قانون کار، حذف حداقل حقوقها، و تحمیل قراردادهای یکطرفه به کارگران شده است. پیامد روشن این سیاستها را امروز در بخشهای مختلف کارگری همچنین بهداشت و درمان، و آموزش مشاهده میکنیم. این وضعیت نه تصادفی، بلکه نتیجه مستقیم دستورکار اتاقهای فکر قدرت اقتصادی است که نسخههایی همراستا با منافع الیگارشی اقتصادی تجویز میکنند.
در این میان، طرح ایده «امر ملی» آنگونه که شما دانشمند بزرگوار بر آن تأکید دارید نمیتواند از نزاع طبقاتی جدا باشد و شما چنین تفکیکی را انجام نمیدهید؛ اگرچه به ضرورت عدالت اجتماعی معترف هستید. امر ملیِ واقعی، اگر بخواهد پایدار و مردمی باشد، باید دفاع از طبقه کارگران و زحمتکشان را بهعنوان ستون فقرات جامعه دربرگیرد. هیچ اجماع ملی واقعی شکل نمیگیرد اگر منافع زحمتکشان و کارگران در آن لحاظ نشود. اتکای صرف به «نصیحت استثمارگران» راه به جایی نمیبرد، چرا که ساختار سرمایهداری، سازوکاری خودبازآفرین دارد و بدون مبارزه سازمانیافته طبقاتی اصلاحناپذیر است. همبستگی ملیِ حقیقی در قالبِ «امرِ ملی»، یعنی تلفیق مبارزه اجتماعی-اقتصادیِ تمامیِ زحمتکشان با دفاع از حاکمیت ملی و استقلال کشور، و این همان چیزی است که میتوان بهعنوان پیوند مبارزه ملی و طبقاتی بر آن تأکید کرد. از این رو از شما اندیشمند گرانقدر درخواست دارم به شکلی واضحتر، «امر ملی»، «مؤلفههای آن» و «نقش زحمتکشان در تحققِ پایدارِ امر ملی» را مورد بررسی قرار داده و برای مخاطبان شرح دهید.
با نهایت احترام
۲۱ شهریور ۱۴۰۴
منبع: کانال تلگرام دانش و مردم