محمد حقیقت ─
در میان طوفان بحرانهای جهانی و خطر فزاینده جنگ در خاورمیانه، بیانیهای از سوی گروهی از نخبگان ایرانی در واکنش به تهدیدات نظامی امریکا و اسرائیل علیه ایران منتشر شد. این بیانیه، که حمایت گستردهای از سوی طیفی از نیروهای سیاسی و اجتماعی کشور، فارغ از تمایزات سیاسی و فکری، جلب کرده است، بهطور صریح بر دفاع از ایران و حاکمیت ملی آن تأکید میکند.
این بیانیه که از سوی گروهی از فعالان سیاسی و مدنی ایران به دبیرکل سازمان ملل، نوشته شده، واکنشهای متفاوتی برانگیخته است. نکته اصلی این نامه، هرچند با زبانی میانهرو و محافظهکارانه، تثبیت یک اصل کلیدی است: مخالفت با جنگ و دفاع از تمامیت ارضی ایران، حتی در عین نقد به جمهوری اسلامی.
واکنشها به این نامه اما، شاید بیش از خود نامه، آینه تمامنمای بحرانها، تناقضها و چرخشهای فکری در میان بخشهایی از اپوزیسیون ایرانی و بهویژه در درون سنت چپ و سکولار ایران است. این واکنشها تنها اظهار نظرهای پراکنده نیستند، بلکه نمود بیرونی گسلها و تردیدهای عمیقتریاند که سالهاست در فضای فکری و سیاسی این طیف رسوب کرده است. از خلال این واکنشها، میتوان دستکم دو رویکرد شاخص و نسبتاً پرنفوذ را شناسایی و مورد نقد قرار داد؛ دو رویکردی که هر دو، اگرچه در ظاهر متفاوت، در عمل بازتابدهنده بحرانهای مفهومی و بنبستهای ایدئولوژیکیاند که چپ ایرانی در مواجهه با مسأله ایران، استقلال ملی و نسبت آن با جمهوری اسلامی گرفتار آن است. بازخوانی انتقادی این دو رویکرد، نه صرفاً برای فهم مواضع مقطعی افراد، بلکه برای درک ریشههای عمیقتر این بحرانها و تمایزهای بنیادین در تلقی آنان از موقعیت کنونی ایران و سرنوشت آینده آن، اهمیت دارد.
۱. رویکرد همصدایی با غرب
در این رویکرد، نقد جمهوری اسلامی آنچنان در کانون نگاه قرار گرفته که مسئله دفاع از ایران، عملاً به موضوعی فرعی و تعلیقشده بدل میشود؛ بهگونهای که هر نوع همسویی یا اتحاد حتی موقتی با نظام حاکم را نه ضرورتی ملی، بلکه نوعی خیانت به اصول خود تلقی میکند.این نگاه با جلب توجه به ضرورت بازنگری در سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، از هرگونه همصدایی آشکار با حاکمیت و دفاع صریح از جمهوری اسلامی بهعنوان نظام سیاسی حاکم خودداری میورزد و بر این باور است که مسیر استقلال ایران باید از الزامات تداوم جمهوری اسلامی جدا باشد.
مشکل اساسی این رویکرد آنجاست که ناخواسته به تقویت همان روایت غربی کمک میکند که استقلال ایران و موجودیت جمهوری اسلامی را بهطور مصنوعی در برابر هم قرار میدهد. نتیجه، گرفتار شدن در نوعی بنبست سیاسی است؛ گویی نه راهی بهپیش وجود دارد و نه امکان مقاومتی واقعی، مگر در چارچوب نسخههای دیکتهشده از خارج.
در مقابلِ این تزلزلها و دوگانگیها، رویکرد چپِ ضدامپریالیست بر یک اصل بنیادین و تاریخی پای میفشارد: در لحظۀ تاریخی کنونی، دفاع از استقلال و تمامیت ایران، از واقعیتِ انکارناپذیر وجود ساختار سیاسی جمهوری اسلامی عبور میکند و با آن پیوندی گسستناپذیر یافته است. از منظر این رویکرد، نمیتوان در جهانی که مناسبات امپریالیستی، جنگهای نیابتی، و پروژههای فروپاشیِ دولت-ملتها به راهبردِ آشکار غرب بدل شده است، از ایران سخن گفت اما جایگاه دولت و ساختار حاکم را در معادلۀ دفاع از حاکمیت ملی نادیده گرفت. بر اساس این نگاه، جمهوری اسلامی، با همۀ تناقضات و کاستیهای درونی خود، در بزنگاههای اصلی، بهمثابه سپر دفاعی و تکیهگاه عینیِ استقلال ایران عمل کرده و حذف یا تضعیف آن، نه به تقویت موقعیت ملی، بلکه به تسریع در فروپاشی و سلطۀ خارجی خواهد انجامید. از این منظر، جداسازی مصنوعی “ایران” از “جمهوری اسلامی”، در متن تهاجم امپریالیستی، نهتنها یک خطای تحلیلی بلکه نوعی سادهانگاری سیاسی و خودفریبی خطرناک تلقی میشود.
در نتیجه، این رویکرد بهاصطلاح فاصلهگذار، عملاً به نوعی سیاست بیرمق، مبهم و خلعسلاحشده در برابر تهدیدات خارجی ختم میشود؛ سیاستی که نه تنها کمکی به تقویت استقلال و اقتدار ملی ایران نمیکند، بلکه ناخواسته دست قدرتهای مداخلهگر را برای نفوذ و فشار بیشتر باز میگذارد. چپهایی از این جنس، با همه داعیه انتقاد از جمهوری اسلامی، در بزنگاههای تاریخی، خود به پیادهنظام نرم پروژههایی بدل میشوند که سررشته آن بیرون از مرزهای ایران طراحی شده است. چپ هایی چون بهزاد کریمی حامل چنین رویکردی هستند.
۲. رویکرد دفاع از ایران بدون دفاع از جمهوری اسلامی
این رویکرد در مواضع خود با تأکید بر ضرورت دفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت ایران در برابر تهدیدات خارجی، بهطور ضمنی به یک نوع «دفاع از ایران بدون جمهوری اسلامی» تمایل دارد. از ایران بهعنوان یک کشور مستقل و حاکمیتی که باید در برابر تهدیدات خارجی ایستادگی کند، دفاع میکند، اما در عین حال از هرگونه دفاع صریح از جمهوری اسلامی بهعنوان نظام حاکم خودداری میکند.
در واقع، حاملان این رویکرد، در یک تلاش پرتنش و تا حدی آکروباتیک، میکوشند ایدۀ دفاع از منافع ملی ایران را از واقعیت جمهوری اسلامی بهمثابه بستر مادی و نهادین این دفاع، تفکیک و جدا کنند. اما این جداسازیِ انتزاعی، در متن شرایط عینی و سخت ژئوپلیتیک امروز، هر چه بیشتر به یک بنبست تئوریک و استراتژیک بدل میشود. چرا که در لحظهای که جمهوری اسلامی ــ فارغ از قضاوتهای ارزشی و اخلاقی ــ تنها چارچوب نهادی موجود برای حفظ انسجام درونی، اعمال حاکمیت، و مقاومت در برابر پروژههای مداخلهجویانه و امپریالیستی است، ادعای دفاع از ایران بدون پذیرش نقش این چارچوب، عملاً به نوعی تخیل سیاسی و یا بدتر از آن، به تولید شکاف و تزلزل در جبههی دفاع ملی فروکاسته میشود؛ شکافی که اتفاقاً مطلوبترین نتیجه برای همان نیروهای متجاوز و بیصبرِ غربی است که سالها در پی گسستن پیوند میان ملت و ساختار مقاومتاند.
در نتیجه، در مختصات بحرانآلود کنونی، هرگونه تفکیکگذاری میان دفاع از ایران و پذیرش الزامات دفاع از جمهوری اسلامی، نه فقط یک پروژه ذهنی و انتزاعی، بلکه عملاً یک اشتباه استراتژیک پرهزینه به شمار میآید؛ اشتباهی که میدان واقعی نبرد را نادیده میگیرد و جغرافیای قدرت را به نفع دشمنان این سرزمین بازچینش میکند. واقعیت آن است که جمهوری اسلامی، با تمام تناقضات و بحرانهای درونیاش، در حال حاضر اصلیترین و مؤثرترین سپر دفاعی در برابر پروژههای سلطهجویانه، مداخلهگر و تجزیهطلبانه است. از این رو، هر تلاشی برای جداسازی «ایران» از این سپر دفاعی، نه فقط قدرت بازدارندگی ملی را فرسایش میدهد، بلکه همان چیزی است که طراحان جنگ ترکیبی و معماران فروپاشی ایران دقیقاً در پی آن هستند. چپهائی چون فرخ نگهدار، با تمام تفاوتهای نسلی و فکریشان، در نهایت حامل چنین خطای راهبردی هستند؛ خطایی که نام آن، به زبان ساده، چیزی جز سیاستی بیدفاع و بیپناه در برابر امپریالیسم نیست.
۳. نتیجهگیری
در جمعبندی این تحلیل، به وضوح میتوان گفت که مواجهه چپ ایرانی با مسئله تهدید خارجی و دفاع از استقلال ایران، نه تنها با چالشهای نظری و استراتژیک روبهرو است، بلکه در سه رویکرد اصلی و قابلتوجه خود تبلور یافته است؛ هر یک از این رویکردها نه تنها گواهی از درک خاص خود از شرایط ملی و جهانی است، بلکه پیامدهایی ژرف و چندلایه به همراه دارد که در مواجهه با بحرانهای پیشرو، نقشی سرنوشتساز ایفا میکنند.
رویکرد نخست، “رویکرد همصدائی باغرب”، هرچند که در ظاهر بر دفاع از ایران تأکید میکند، اما با تفکیک مسئله ایران از جمهوری اسلامی و طرح انتقادات رادیکال به ساختار حاکم، بهطور غیرمستقیم به بازتولید گفتمانهایی میپردازد که در نهایت با پروژههای بیثباتساز و مداخلهجویانه غرب همراستا میشود. این رویکرد، که در پی پیوندی جداگانه میان ایران و جمهوری اسلامی است، در عمل به شکاف درون جبهه ضد امپریالیستی و تضعیف انسجام داخلی منجر میشود و در شرایط بحرانی، خود را در زمین دشمن قرار میدهد.
رویکرد دوم، “رویکرد دفاع از ایران بدون دفاع از جمهوری اسلامی” که به دنبال حفظ فاصلهای میان هر دو قطب اصلی است، در عین دفاع از ایران، بهدنبال اجتناب از همسویی کامل با جمهوری اسلامی است. این رویکرد که تلاش دارد تا دفاع از ایران را به یک پروژه صرفاً ملیگرایانه یا ضد استبدادی تقلیل ندهد، در تلاش است تا از پیچیدگیها و تناقضات موجود در سیاست داخلی و خارجی ایران دوری کند. اما در این مسیر، با خطر تشتت سیاسی و ضعف اثرگذاری مواجه است، چرا که فقدان موضعگیری شفاف و یکپارچه میتواند موجب افت قدرت عملیاتی و از دست دادن تأثیرگذاری در عرصه داخلی و خارجی شود.
سرانجام، رویکرد سوم، “رویکرد چپ ضدامپریالیست” است که دفاع از استقلال ایران را بهطور غیرقابل تفکیک از دفاع از جمهوری اسلامی میبیند. این نگاه، با درک واقعبینانهای از تهدیدات خارجی، بهویژه در شرایط کنونی، جمهوری اسلامی را بهعنوان تنها سد دفاعی مؤثر در برابر پروژههای سلطهگر و مداخلهجویانه غرب میشناسد. از این منظر، ساختار سیاسی موجود، با تمام کاستیها و محدودیتهایش، در حال حاضر بهعنوان مدافع اصلی منافع ملی ایران شناخته میشود. این رویکرد تأکید دارد بر ضرورت تقویت همبستگی داخلی و وحدت ملی در برابر تهدیدات خارجی، و به همین دلیل، هرگونه تلاش برای تفکیک ایران از جمهوری اسلامی را نه تنها غیرعملی، بلکه تهدیدی برای موجودیت ملی کشور و در نهایت تسهیلکننده نفوذ قدرتهای بیگانه میداند.
در نهایت، چالش بزرگ پیشروی چپ ایرانی، در برقراری تعادلی استراتژیک میان دفاع از استقلال ایران و نقد ریشهای مناسبات قدرت داخلی نهفته است، بدون آنکه به انفعال و همدلی بیچونوچرا با وضع موجود منتهی گردد و یا در دام بازیهای استراتژیک دشمنان خارجی گرفتار شود. این تعادل باید مبتنی بر واقعبینی، شجاعت سیاسی و آمادگی برای پذیرش تناقضات پیچیدهای باشد که در این عرصه، نه تنها از نظر نظری بلکه در عمل باید مدیریت شود.
با درودهای گرم به دوستان چپ ضدامپریالیست، از نویسنده این مقاله تحلیلی عمیق و شجاعانه، جناب محمد حقیقت، بسیار سپاسگزاری میکنیم.
دست مریزاد!!
افشای شبه چپ ها اقدامیست ضروری. چپ های ناتو یی جریانی هستند بریده از آرمانهای عدالتخواهانه که تسلیم نئو لیبرالیسم شده اند و شهامت ابراز علنی آنرا ندارند حتی حزب چپ آلمان هم دنباله روی ناتو شده است. درود بر شما.
محمد عزیز با درود و دست مریزاد
حسین علوی
👌🌹❤️
محمد حقیقت عزیز، با درود و دست مریزاد