پیروزی زهران ممدانی در نیویورک: میان امید به عدالت و توهم سوسیال‌دموکراسی در دل امپراتوری

تزریق خون تازه به جسد در حال احتضار حزب دموکرات

پیروزی زهران ممدانی، جوان ۳۴ ساله مسلمان، مهاجر و فرزند یک خانواده آفریقایی-هندی در انتخابات شهرداری نیویورک، برای بسیاری از ناظران در آمریکا و فراتر از آن، شگفت‌انگیز بود. شهری که قرن‌ها نماد تمرکز ثروت، نفوذ لابی‌های صهیونیستی و مرکز تصمیم‌گیری مالی امپراتوری آمریکایی بوده است، اکنون در برابر چهره‌ای رأی داده که خود را «سوسیالیست دموکرات» می‌خواند و با شعار عدالت اجتماعی، ضدنژادپرستی، دفاع از فلسطین و مقابله با فقر وارد میدان شد.

اما همان‌گونه که تجربه چند دهه اخیر نشان داده، هیچ پیروزی در درون نظام سیاسی آمریکا را نمی‌توان صرفاً «تغییر واقعی» توصیف کرد، مگر آنکه پرسیده شود: این پیروزی در خدمت چه نیرویی است، در چه چارچوبی ممکن شد، و چه نیروهایی از آن بهره خواهند گرفت؟

خشم از جنایت و فرسایش اعتماد به امپراتوری

بی‌تردید بخشی از پایگاه رأی ممدانی از دل خشم عمیق مردم – به‌ویژه جوانان، سیاه‌پوستان، مهاجران و اقلیت‌ها – از نسل‌کشی اسرائیل در غزه برخاسته است. در ماه‌های اخیر، وجدان عمومی آمریکا در برابر تصاویر کودکان سوخته در رفح و بیمارستان‌های ویران‌شده در غزه، لرزیده است. همان جامعه‌ای که دو دهه فریب «جنگ علیه ترور» را خورد و با تبلیغات رسمی، مسلمانان را تهدیدی علیه تمدن غرب می‌پنداشت، امروز در برابر دروغ‌های رسانه‌ای و تبانی دولت بایدن با اسرائیل بیدار شده است.
در واقع، رأی به ممدانی در نیویورک را می‌توان نوعی رأی منفی به همان نظامی دانست که میلیاردها دلار برای ماشین جنگ اسرائیل و اوکراین خرج می‌کند، اما میلیون‌ها آمریکایی را در فقر، بدهی و بی‌خانمانی رها کرده است. این رأی، نه فقط رأی به یک فرد، بلکه نه‌گفتن به امپریالیسم و نئولیبرالیسم در لباس دموکراسی بود.

بی‌تردید، ممدانی از استعداد و جسارت برخوردار است و پیروزی‌اش برآمده از بیداری وجدان عمومی در برابر نسل‌کشی فلسطینیان و سیاست‌های ضد‌مهاجر ترامپی است. اما همان‌گونه که تجربه برنی سندرز نشان داد، ساختار حزب دمکرات نه اصلاح‌پذیر است و نه تحمل چالش‌های واقعی علیه سرمایه‌داری را دارد. تا زمانی که چهره‌هایی چون اوباما، هیلاری کلینتون و نانسی پلوسی نبض حزب را در دست دارند، هر حرکت مترقی درون این حزب سرانجام به رام‌سازی و ادغام در ماشین قدرت خواهد انجامید.

تلاش دمکرات‌ها برای مصادره خشم مردم

تجربه‌ برنی سندرز، الکساندریا اوکاسیو-کورتز و ده‌ها چهره مترقی درون حزب دمکرات نشان داده که این حزب، با وجود شعارهای «پیشرو»، در عمل یک ساختار امپراتوری است که مأموریتش حفظ سرمایه‌داری جهانی و مهار هرگونه جنبش عدالت‌خواهانه است.

اکنون دمکرات‌ها در بحران عمیق رهبری به سر می‌برند. بایدن به چهره‌ای فرسوده بدل شده، کاملا هریس فاقد پایگاه اجتماعی است، و شکست‌های سیاسی پی‌در‌پی در سیاست خارجی – از اوکراین تا خاورمیانه – روحیه حزب را فروپاشیده است. در چنین شرایطی، چهره‌هایی چون ممدانی برای بازسازی وجهه دمکرات‌ها ایده‌آل‌اند: جوان، رنگین‌پوست، مسلمان و دارای زبانی عدالت‌خواهانه که می‌تواند خشم نسل جدید را در قالبی قابل‌کنترل تخلیه کند.

دمکرات‌ها با چنین چهره‌هایی می‌کوشند وانمود کنند که هنوز حزب عدالت و حقوق بشرند، در حالی که همان دستگاه، در سطوح بالاتر، طراح تحریم‌ها علیه کوبا و ونزوئلا و حامی مالی و نظامی اسرائیل است. اگر این تضاد بنیادین را نبینیم، هر پیروزی در چارچوب حزب دمکرات، دیر یا زود به شکست در عمل منجر خواهد شد.

تناقض در گفتار و سکوت در برابر امپریالیسم

ممدانی بی‌شک از نسل جدید سیاستمدارانی است که نسبت به بسیاری از هم‌قطارانش جسورتر و شفاف‌تر سخن می‌گوید. او از فلسطین سخن گفته و در کنار مهاجران و مستضعفان ایستاده است. اما سکوتش در برابر تجاوزات امپریالیستی و پذیرش روایت رسمی غرب درباره کوبا و ونزوئلا، نشانه محدودیت افق سیاسی اوست.
وقتی رهبران انقلابی آمریکای لاتین را «دیکتاتور» می‌نامد، در واقع همان زبان رسانه‌های نئولیبرال را تکرار می‌کند که هر دولت مستقل و ضد‌سرمایه‌داری را «غیر‌دمکراتیک» معرفی می‌کنند. این موضع‌گیری نه تنها از ترس یا محافظه‌کاری فردی ناشی می‌شود، بلکه بازتاب فشار ساختاری در سیاست آمریکاست: هیچ چهره‌ای—حتی سوسیالیست‌های درون‌سیستمی—اجازه ندارد مشروعیت مقاومت در برابر امپراتوری را تأیید کند.

امید بدون توهم

با این‌همه، پیروزی ممدانی را نمی‌توان نادیده گرفت. این پیروزی نشانه‌ای است از فرسایش اقتدار فرهنگی و سیاسی طبقه حاکم در ایالات متحده، نشانه‌ای از خستگی عمومی از دروغ‌های لیبرالیسم و نژادپرستی ساختاری. در جامعه‌ای که دهه‌ها مسلمانان را شیطان‌نمایی کرده و هر اندیشه سوسیالیستی را تهدیدی برای آزادی معرفی کرده است، رأی به یک مسلمان سوسیالیست معنایی فراتر از یک انتخاب محلی دارد.
این امر نشان می‌دهد که شکاف در درون امپراتوری واقعی است و بذرهای مقاومت در دل خود آمریکا در حال جوانه زدن‌اند. اما همین بذرها اگر در خاک حزب دمکرات باقی بمانند، پژمرده خواهند شد. سوسیالیسم در دل امپراتوری، اگر به گسست از امپریالیسم منجر نشود، دیر یا زود به بخشی از سازوکار حفظ نظم موجود بدل می‌شود.

افق آینده: از سوسیال‌دموکراسی درون‌سیستمی تا مقاومت جهانی

مبارزه امروز نه در سطح شعارهای عدالت‌خواهانه، بلکه در جبهه جهانی مقاومت در برابر سرمایه‌داری و جنگ‌افروزی معنا پیدا می‌کند. اگر چهره‌هایی چون ممدانی می‌خواهند نماینده واقعی مردم باشند، باید از این مرز عبور کنند و به صراحت در کنار ملت‌های تحریم‌شده و مقاومت‌گر بایستند؛ از کوبا، ونزوئلا و فلسطین تا هر کشوری که هدف امپریالیسم است.

چنین موضعی تنها راه نجات سیاست مترقی از دام رفرمیسم آمریکایی است. در غیر این صورت، سوسیالیسم دمکراتیک آنان تنها در چارچوب رفورم‌های شهری و اصلاحات سطحی باقی خواهد ماند و نه ساختار طبقاتی سرمایه‌داری را به چالش خواهد کشید و نه سیاست خارجی تجاوزگرانه آمریکا را.

سخن پایانی

پیروزی زهران ممدانی، فارغ از تناقض‌ها و محدودیت‌هایش، نشانه‌ای است از زلزله‌ای خاموش در درون امپراتوری؛ زلزله‌ای که از درون شکم نظام سرمایه‌داری آمریکایی برخاسته است. اما این زلزله تنها زمانی می‌تواند به جنبش رهایی‌بخش بدل شود که از مرزهای حزب دمکرات، از مرزهای لیبرالیسم و از قید ترس از «اتهام همدلی با دشمنان آمریکا» عبور کند.
امروز، وظیفه چپ ضدامپریالیست، نه در تمجید ساده‌دلانه از پیروزی‌های درون‌سیستمی، بلکه در افشای تضادهای درونی آن و هدایت امید مردم به سمت مقاومت واقعی است.

ممدانی اگر بخواهد ماندگار شود، باید راهی را برود که از نیویورک آغاز می‌شود اما به هاوانا، کاراکاس و غزه می‌رسد؛ راهی که تنها در آن، سوسیالیسم از شعار به حقیقت بدل می‌شود.

One Comment to “پیروزی زهران ممدانی در نیویورک: میان امید به عدالت و توهم سوسیال‌دموکراسی در دل امپراتوری”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *